کد خبر: ۶۷۸۷۰
۱۵۵۷ بازدید
۱۱ دیدگاه (۹ تایید شده)

21 آذر1325؛

روز آزادی میانه و آذربایجان / عبدالرحیم اباذری

۱۳۹۵/۹/۲۱
۰۹:۱۶

21 آذر1325

روز آزادی میانه و آذربایجان

عبدالرحیم اباذری

  جنگ جهانى دوم

سال 1320 ش آغاز شد و سرزمین آذربایجان ومیانه به اشغال قوای متفقین در آمد. این جنگ و اشغالگری حدود چهار سال به طول انجاميد و سال 1324 ش به پايان خودرسيد. برابر پيمان سه گانه سال 1321 ش- ميان آمريكا،انگليس و روسيه- نيروهاى نظامى متفقين پس از اتمام جنگ، بايستى در مدتى كمتر از شش ماه از ايران خارج مى‏شدند. به اين منظور دولتهاىآمريكا و انگليس در زمستان 1324، اين كشور را تخليه كردند اما چون دولت شوروى قصد ماندن و تصرف آذربايجان را داشت، از اين كارامتناع ورزيده و آن را تا اوائل سال 1325 به تأخير انداخت.

از سوى ديگر دولت ايران که هيچ‏گونه اشراف و مديريتى دراستان آذربايجان نداشت، فرصت خوبى به دست سردمداران دولتكمونيست شوروى داد و آنها هر گونه اقدام سياسى و تبليغاتى كه لازم بود دراين ايام به انجام رساندند و شمار زيادى از مزدوران آموزش ديده خود را به عنوان مهاجر به سوى شهرهاىآذربايجان از جمله ميانه گسيلداشتند و زمينه نفوذ هميشگى و مقدمات انضمام خطه آذربايجان به خاك روسيه را كاملاً فراهم آوردند. 

در اين ميان اعضای حزب توده- مهمترين عامل روسيه در ايران- كه براى چنين روزى ساخته شده بودند  وارد ميدان شدند. ولى چون بهاعتراف يكى از سر كرده‏ها، از همان بدو تأسيس اين حزب به خاطر نفرت و انزجار مردم مسلمان ناخواسته تبديل به يك مركز فرسوده  و بى‏ خاصيت شده بود و گوشه انزوا اختيار كرده بود، از اين رو آنها نخواستند در اين فرصت هم فعاليتهاى خود را به نام همان حزب دنبال كنند.

بلكهعنوان را تغيير دادند تا هر چه زودتر خود را از ورطه نيستى و فراموشى نجات دهند. لذا روز سوم شهريور 1324 ش، جعفر پيشه‏ورى عاملكهنه ‏كار روسيه در ايران وارد تبريز شد. او با همكارى تنى چند از همفكران خود مانند: ميرزا على شبسترى و صادق پادگان كه پيش از آن آموزش لازم را در روسيه گذرانده بودند، اساس فرقه يا حزب دمكرات آذربايجان را پايه‏گذارى كرد و در روز دوازدهم شهريور همين سال بيانيه معروف آن را صادر كرد . اين بيانيه دوازده بند داشت و باجملات به ظاهر خوشايند و اميد برانگيز تنظيم يافته بود ولى با اندكى دقت به خوبى نقشه‏هاى  پشت پرده آن، معلوم می شد . در ماده 1 و 4 ، موضوع حذف زبان فارسى و طرح جدايى آذربایجان از پيكر سرزمين اسلامى ايران ، با كمال گستاخى مطرح شده بود. 

اشغال شهر ميانه

 اين شهرستان به سبب موقعيت سوق‏الجيشى آن در نظر اشغال گران از اهميت ويژه‏اى برخوردار بود به همين جهت بيش از ساير شهرها مورد توجه آنها قرار مى‏گرفت چنانكه غلام يحيى دانشيان، شالوده حزب توده را در همين شهر پايه‏ريزى كرده بود.

 روز 26آبان 1324، حمله نيروهاى مسلح فرقه دمكرات به پادگانهاى نظامى مناطق آذربايجان آغاز شد و در همين روز در مرحله نخست شهر ميانه به اشغال قواى آن حزب در آمد  و اين در حالى بود كه هنوز ارتش روسيه در آذربايجان و ميانه حضور كامل داشت و آن را تخليه نكرده بودند.

علاوه يك روز قبل از تصرف ميانه، از سوى ارتش روسيه در تمام دهات و شهرهاى آذربايجان به هر يك از عناصر حزب كمونيستى توده ودمكرات، يك قبضه تفنگ برنو با دويست عدد فشنگ داده شده بود. برابر گزارشهاى مركز اطلاعات ارتش ايرانركن 2- تعداد آمار آن تنها در يكمنطقه به بيش از هشتاد هزار قبضه مى‏رسيد و در كل آذربايجان، يك ميليون قبضه اسلحه نو تخمين زده مى ‏شد.

 در 21 آذر همان سال شهرتبريز مركز آذربايجان نيز سقوط كرد و گروه متجاسران با خيال راحت مشغول تصرف شهرهاى ديگر شدند.  بلافاصله در همين روز حكومت بهاصطلاح خودمختار آذربايجان به رياست جعفر پيشه‏ورى در تبريز تشكيل جلسه داد و آقايان: الهامى، بى‏ريا، مهتاش، دكتر جاويد، رسولى،عظيما، كاويان، كبيرى، اورنگى و شبسترى به ترتيب به رياست وزارتخانه‏هاى: دارايى، معارف، كشاورزى، داخله- كشور-، اقتصاد، دادگسترى،جنگ، پست و تلگراف و تلفن، بهدارى و به رياست مجلس انتخاب شدند.

در اين جلسه جعفر پيشه‏ ورى علاوه بر نخست‏ وزيرى، مسؤوليتوزارت كار را نيز تا تعيين وزير به عهده گرفت.  علاوه، مجلس به اصطلاح ملى آذربايجان نيز در اين روز با حضور نمايندگانى از شهرهاىمختلف آذربايجان و از جمله میانه  تشكيل يافت.

حدود یک سال آذربایجان از جمله شهرستان میانه در تصرف ایادی دولت متجاوز روسیه شوروی بود ولی در این مدت هرگز نتوانستند در میان مردم جای باز کنند ودر نهایت روز21 آذر1325  مجبور به ترک این سرزمین شدند. هنگام فرار از میانه  پل دختر (قیز کورپوسی )شهر میانه را هم شکستند وتا سند خیانت واشغالگری را  به   نسل های  آینده از خود به یادگار گزارند.   عناصر مقاومتی و رهایی 

در باره خروج و فرار ایادی حزب توده‏ و دمكراتها از  سرزمين آذربايجان و شهر میانه اغلب مورخان تنها به فشار وتهدید آمریکا به روسیه اشاره دارند ولی در این میان  علل و عوامل دیگری هم  وجودداشت كه در اين بخش به چند مورد آن اشاره مى‏ گردد:

1ـ دین، مذهب و فرهنگ مردم 

يكى از عوامل مهمى كه ارتش سرخ شوروى و حزب دمكرات را از مردم آذربايجان نااميد ساخت و آنان را مجبور به ترك اين سرزمين كرد،اعتقاد سرشار مردم اين مرز و بوم به خدا و پيامبر و ائمه معصومين و تعصب شديد آنها نسبت به دين و مذهب و آداب و رسوم و فرهنگ اصيل خودبود.

اين مردم با ايمان در طول بيش از پنج سال در حالى كه پيوسته زير بمباران شديد تبليغاتى كمونيستى قرار داشتند، كوچكترين انعطافى از خودنشان ندادند، علاوه رفتار ناشايست و غيرانسانى اعضاى حزب توده و فرقه دمكرات چهره واقعى آنان را بيشتر آشكار ساخت  و سبب شد مردم همچنان در اعتقادات ديرينه خود راسختر باشند. 

ایادی دولت كمونيست شوروى پس از آن همه سرمايه‏گذارى، تهديد، كشتار دسته‏جمعى، ناگهان مشاهده كردند وقتى ايام عزادارى ماهمحرم فرا مى‏ رسد مردم آذربايجان بى‏اختيار به كوچه و بازار و خيابانها مى ‏ريزند و آسمان و زمين را از شور حسينى آكنده مى ‏كنند. آنها خود باچشمان حيرت ‏زده ديدند وقتى خبر رحلت مرجع تقليد شيعيان جهان حضرت آيت‏ اللّه‏ العظمى سيدابوالحسن اصفهانى در نهم ذيحجه 1365 برابربا 13 آبان 1325، از طريق محافل مذهبى انتشار يافت، چگونه مردم سراسيمه به بيرون از خانه‏ها ريختند و همه جا را يك پارچه سياهپوش كردند وبه رغم فضاى اختناق و وحشت تا چهلم آن مرد بزرگ، مجلس عزا و بزرگداشت برپا نمودند.

 مردم هوشيار ميانه از هر گروه و جمعيتى كه بر ضد حزب توده و دمكرات فعاليت داشت استقبال مى‏كردند و بى‏درنگ عضو آن جمعيت و گروهمى‏شدند و يا در هر منزل و محفلى كه بوى ضديت با آن نظام ضد خدايى به مشام مى‏ رسيد، حضور يافته و نفرت و انزجار خود را به هر ترتيبآشكار مى‏ساختند. وقتى جمعيت خيريه در اين شهر تشكيل يافت. گرچه بنيانگذاران آن در اصل خوانين و ثروتمندانى هم چون سالار مظفرشقاقى‏ ها بودند و دولت مركزی هم از آنها پشتيبانى مى‏كرد و اينها فقط به خاطر حفظ اموال و املاك و موقعيت  خود اين كارها را به راه انداخته بودند. ولى چون  جنبه ضدكمونيستى داشت، اكثر مردم مسلمان ميانه از جمله برخى از بازاريان مؤمن و ريش سفيدان محل نيز با آنان نقطه مشترك داشتند،  همكارىمى ‏كردند و تا پاى جان از خود ايثار، فداكارى و جانبازى هم نشان مى‏ دادند. 

جمعیت خيريه در مدت اندكى توانست بيشترين عضو را در شهر ميانه به خود اختصاص دهد. اضافه بر آن در قريه‏ها و روستاهاىاطراف براى خود شعبه فعال باز كند و عضو بپذيرد.

به عنوان نمونه: در بهار 1324، هنگانى كه غلام يحيى دانشيان به همراه برخی دیگر از ميانهبه سوى روستاى ايشلق حركت مى‏كنند تا در آنجا به نفع حزب توده تبليغات و سخنرانى انجام دهند، نخست از طرف اهالى آن قريه پيغام اعتراض دريافت مى‏دارند كه از اين سفر خوددارى نمايند ولى چون آن دو به اين پيغامها توجه نكرده و عازم ايشلق مى‏شوند، در اين حال مردم آنجا واعضاى جمعيت خيريه به بيرون روستا هجوم آورده و آن دو نفر را قبل از اينكه به ايشلق برسند، گرفته و به هر كدام كتك مفصلى مى‏ زنند به طورىكه هر دوى آنها به مدت يك ماه در بيمارستان راه‏آهن ميانه بسترى مى‏ شوند. 

     دولت تا دندان مسلح شوروى اگر كوچكترين پايگاهى در ميان مردم سراغ داشت يا حداقل بى‏اعتنايى آنان را در مقابل اين تجاوزاحراز مى‏ كرد.

به اين آسانى تسليم تهديدهاى آمريكا نمى‏شد و هرگز به امثال قرارداد خودمختارى آذربايجان و يا اخذ امتياز نفت شمال قناعتنمى‏كرد و به يقين آن چيزى هم كه در آن روز به تهديدهاى آمريكا بر ضد شوروى كارآيى لازم را داد و روسيه را به عقب نشاند، همان حضور مردمو مبارزات سرسختانه و شكست‏ناپذير آن با مسلك كمونيستى و حكومت ضد خدائى بود.

2ـ حضور نافذ روحانيت     

مبارزات بى ‏امان روحانيون شهرستان ميانه بر ضد اشغالگران كمونيستى در دو محور اساسى ادامه داشت. يكى در بخش‏ها و روستاهاى اطراف و ديگرى در خود شهر انجام مى ‏پذيرفت.

الف: محور شهرى: اين محور خود به جبهه‏هاى آتشين مختلف و در عين حال هماهنگ و يك صدا تقسيم مى‏شد، يك جبهه حوزه علميه شهرمتشكل از مؤسس، اساتيد و طلاب جوان و پرشور آن بود.  هنگامى كه بمباران هوايى ميانه، توسط بمب ‏افكنهاى روسى انجامگرفت مردم به روستاهاى اطراف پناه بردند و آيت ‏اللّه‏ آقاميرزا ابومحمد حجتى مؤسس حوزه نيز با اساتيد و شاگردان، حوزه علميه را به روستاىپورسخلو انتقال دادند، ولى آنها فقط ماه مبارك رمضان را در آنجا ميهمان بودند پس از اتمام اين ماه بلافاصله به شهر برگشتند و مردم را در خصوصفتنه ‏هاى اخير كمونيستها روشنگرى كردند. زبان گوياى اين جبهه، يكى از اساتيد معروف آن ، مرحوم حجت‏الاسلام و المسلين حاجميرزا مهدى جديدى بود.

اين روحانى مبارز با سخنرانيهاى بسيار گيراى خود به افشای جنایت های اشغالگران مى‏پرداخت و مردم را از هدف و ماهيت پليد آنانآگاه مى ‏نمود  كه البته در كنار وى طلاب جوان و پرشور نيز در جهت روشنگرى اذهان مردم به طور پراكنده به فعاليتهاى ضدكمونيستى اقداممى‏ كردند كه يكى از اين طلاب، آقا ميرزا على احمدى ميانجى بود كه آن روزها در فرصتهاى مناسب با سخنرانيهاى خويش مردم را به وظيفه شرعىو سياسى خود آشنا مى‏ ساخت.  او اگر چه اين ايام در شهر قم به سر مى‏ برد زيرا وى از سال 1363 ق به قصد تحصيل معارف عالى اسلامى به آنشهر مقدس هجرت كرده بود ولى در ماه ذيحجه 1365، به همراه دوستش آقا شيخ حسين ربانى نقابى- كه وى نيز در آن زمان طلبه جوان و پرشورىبود به وسيله قطار به شهر ميانه برمى‏ گردند، تا ماه محرم و صفر را در كنار مردم اين شهر باشند و اين در حالى اتفاق مى‏افتاد كه سردمداران حزبدمكرات حدود يك سال بود شهر ميانه را تصرف كرده و فعاليتهاى ضددينى و سركوب مردم را به اوج خود رسانده بودند. آن دو طلبه جوان بهشهر وارد شده و يك راست خود را به منزل حضرت آيت‏ اللّه‏ حاج شيخ لطفعلى زنوزى - مى ‏رسانند، وقتى در را مى‏ كوبند حضرت آيت‏ اللّه‏ خوددر را به روى آن دو باز كرده و از ديدارشان خوشحال مى ‏گردد. پس از احوالپرسى، استراحت و آگاهى از اوضاع شهر به ديدار آيت‏ اللّه‏ ميرزاابومحمد حجتى و ساير اساتيد و علماى شهر مى‏شتابند آن گاه آقا شيخ حسين ربانى عازم زادگاه خود، روستاى نقاب مى‏شود تا در ايام محرم باسخنرانيهاى روشنگرانه خويش مردم آن منطقه را به وظايف دينى خود آشنا ساخته و آنها را به مقاومت و پايدارى دعوت كند. از سوى ديگرآقاميرزاعلى احمدى نيز چند روزى در شهر ميانه به منبر مى‏رود ، بعد شهر ميانه را به جانب زادگاه خويش منطقه اوچ تپه ، روستای پورسخلو ترك مى‏گويد و در آنجا به جبهه اوچ تپه كه رهبرى آن را پدر گرانقدرش ثقه ‏الاسلامملاحسينعلى احمدى بر عهده داشت، مى‏ پيوندند.

در جبهه دوم اين شهر عالم مجاهد، آيت‏اللّه‏ حاج شيخ هادى نيرى حضور دشمن شكن داشت و يك تنه سنگر بزرگى بر ضد مسلك و مرامتوده ‏ايها و دموكراتها گشوده بود. اين جبهه سابقه ديرينه داشت.

آيت ‏اللّه‏ نيرى پيش از آن كه روسها و توده‏ايها به شهر ميانه بيايند و آن را تصرف كنندهمواره با ايادى و عوامل آنان به بحث و گفت‏وگو مى‏نشست به همين خاطر نام اين عالم مبارز از خيلى وقت پيش در ميان افراد حزب توده بر سرزبانها افتاده و آنها به طور جدى از فعاليتهاى وى در هراس و اضطراب به سر مى ‏بردند در يكى از روزها قبل از اشغال شهر ميانه، یکی از ایادی آنان كه از ماجراى هجوم و تصرف در آینده به طور كامل اطلاع داشت، در ميان بازار جلوى مغازه خود هنگام بحث همسايگان ايستاده و با صداى بلند و به صورت تمسخرآميز اظهار داشته بود:

«... كم مانده كه قرآن و مفاتيح حاج شيخ هادى را زير بغلش بگذاريم و او را از ايستگاه راه‏آهن، سوار قطار كرده و به سمت شهر قم روانه‏اش سازيم، تا هم خود راحت بشود و هممردم ميانه را به حال خود واگذارد...» 

    پس از تصرف شهر ميانه، خانه محقر اين عالم مبارز به ستاد مبارزه با مسلك ضدخدائى كمونيستها تبديل گشت و هر روز علاوه بر فعاليتهاىفرهنگى، سياسى، مردم با ايمان در آنجا حضور مى‏يافتند و براى نابودى اشغالگران و رفع غائله، مجلس دعا برپا مى‏داشتند كه اين مجالس براىتوده مردم بسيار اميد و نشاط مى‏آورد و نسبت به سردمداران اشغالگر هم خيلى شكننده بود. چنانكه پس از مدتى چند تن از علاقه‏مندان وى نسبتبه جان آيت‏ اللّه‏ نيرى احساس خطر كردند و با اصرار فراوان او را به طور موقت به شهر قم انتقال دادند. ولى او اندكى بعد دوباره به شهر ميانهبازگشت و به فعاليتهاى مذهبى و سياسى خود همچنان ادامه داد.

     جبهه سومى كه درگوشه ديگرى از شهر ميانه واقع در محله قبه نه‏نه قامت ايمان و استقامت برافراشته بود، رهبرى آن را آيت‏ اللّه‏ حاج ميرحسين حججى برعهده داشت. وى نيز چون از دوازدهم محرم‏ الحرام 1359، از جانب آيت ‏اللّه‏ العظمى سيدابوالحسن اصفهانى اجازه ‏نامه داشت  به امورمذهبى و سياسى مردم و منطقه رسيدگى مى‏كرد و به همين خاطر جزو آن معدود شخصيت‏هايى به شمار مى‏رفت كه در پوشيدن لباس روحانيت مجاز شده بود. اين عالم فداكار به رغم اصرار دوستان و بستگان، چه در بمباران هوايى و چه در غائله حزب توده، هرگز حاضر نشد لحظه‏اى شهر ومنزل خود را ترك گويد و از آنجا خارج شود و يا حداقل منزلش را تغيير دهد، بلكه همچنان در خانه محقر و سنگر خود محكم و استوار باقى ماند.از طرفى چون سردمداران حزب دمكرات از حضور اين عالم سلحشور در شهر و عدم خروج وى از ميانه، اطلاع پيدا مى‏كنند به همراه تنى چند و باراهنمايى عباسعلى پنبه‏اى به منزلش آمده و از وى درخواست ملاقات مى‏ كنند. در اين هنگام كه چند تن از دوستان و همسايگان در آن منزل حاضربودند، آيت ‏اللّه‏ حاج ميرحسين حججى به آنها اجازه ورود مى‏دهد، ولى قبل از شروع بحث، به يكى از نزديكان سفارش مى‏كند تا هر چه زودترريش سفيدان و معتمدين محل را هم خبر كنند تا آنها نيز در اين جلسه حضور داشته باشند. به هر حال بحث و گفت‏وگو با حضور آنها به عنوان ناظرآغاز مى‏گردد. يكى از اعضا ابتدا با طرح مقدمه‏اى از وى مى‏خواهد با آنها همكارى داشته باشد كه اين پيشنهاد بلافاصله از جانب ايشان مردودشمرده مى‏شود. بعد از وى درخواست مى‏كند حداقل در باره اين ماجرا بى‏ طرف بماند و موضع‏گيرى نداشته باشد كه اين پيشنهاد نيز مورد قبولواقع نگشته و به شدت رد مى‏ گردد. آنها وقتى برخورد آيت ‏اللّه‏ حججى را اين چنين محكم و استوار مى‏بينند، ديگر حرفى براى گفتن پيدا نمى‏كنندآن گاه اين عالم نستوه رشته سخن را به دست گرفته و از باب نصيحت و خيرخواهى در بخشى از سخنان خود به آنها چنين مى‏گويد:«... مردم اين خطه مسلمان هستند و هرگز گول تبليغات فريبنده شما را نخواهند خورد. پس بهتر است هر چه زودتر مردم اين ديار را به حال خود واگذاريد و منطقه را ترككنيد...»

      لحن سخنان آقا در اين جلسه به قدرى قاطع و حماسى بود كه بعد از رفتن آنان، برخى ازدوستان و نزديكان به پايش مى‏افتند و خواهش مى‏كنند تا مقدارى كوتاه بيايد و جان خود را اين قدر بى‏ محابا به خطر نياندازد ولى او در جواباحساس مسؤوليت و انجام وظيفه را مطرح كرده و آن دو را بر همه چيز مقدم مى‏ شمارد.    

 در زمان رحلت حضرت آيت‏ اللّه‏ العظمى حاج سيدابوالحسن اصفهانى كه در تاريخ نهم ذيحجه 1365 و 13 آبان 1325 و در مقطع بسيار بحرانىاين غائله اتفاق افتاد. اين عالم نستوه با اين كه درست هفتاد سال داشت و فقط با تكيه بر عصا مى‏ توانست قدم بردارد بلافاصله با پاى پياده خود را بهبازار شهر مى‏رساند و در جلوى مغازه مرحوم آقاى حاج ميرصدرالدين ميرصمدى ايستاده و خبر رحلت مرجع تقليد شيعيان جهان را به مردم 

اعلام مى ‏كند آنگاه از تجاز مى‏ خواهد محل كسب و كار خود را تعطيل كرده و در مسجد جامع تجمع نمايند تا مجلس بزرگداشت به همين مناسبتبرگزار شود.  مجلس با همت آيت‏اللّه‏ حججى و با حضور ساير روحانيون و طبقات مختلف مردم با شكوه خاصى انجام مى‏پذيرد و بهپيشنهاد اين روحانى فداكار تا چهلم ادامه پيدا مى‏كند كه اين ابتكار بيش از پيش سردمداران حكومت به اصطلاح خودمختار آذربايجان را به خشم واداشت.

 در جلسه‏ اى يكى از آنها خطاب به حاضران گفته بود كه فعاليتهاى اخير وى در باره برگزاری مراسم ختم، همه زحمات يك ساله ما را تحت‏الشعاع قرار داده است. اين بود كه نام وى در ليست سياه قرار مى ‏گيرد ولى بهخاطر نفوذ و محبوبيتى كه اين عالم گرانقدر در دل مردم داشت، بايستى در نحوه دستگيرى او دقت لازم را مراعات مى‏كردند، از اين رو، وقتى وىدر يازدهم محرم 1366 برابر 16 آذر 1325 به خاطر شركت در مراسم عزادارى سالار شهيدان عازم زادگاه خود، روستاى گوندوغدى از توابعنزديك ميانه بود، مى‏شود و بعدازظهر همان روز هم مى‏خواست برگردد، سردمداران حزب دمكرات از فرصت استفاده كرده تصميم مى‏گيرندهنگام برگشت از آنجا در ميان راه به طور مخفيانه دستگير كرده و از همانجا او را به سمت روستاى ورزقان محل بازداشتگاه و زندان حكومتاشغالگران، انتقال دهند. آنها با يك كالسكه و چند نفر مسلح از راه جاده شوسه به سمت روستاى گوندوغدى حركت كرده و در ميان راه تا غروب به انتظار مى‏نشينند ولى هيچ خبرى از وى مشاهده نمى‏كنند زير آيت‏اللّه‏ حججى هنگام برگشت ناخودآگاه از راه ديگر- مال‏رو- به سوى ميانه آمدهبود، به اين ترتيب تيرشان به سنگ مى‏خورد و ديگر فرصت چنين خيانتى را هرگز پيدا نمى‏ كنند. چون درست فرداى آن روز اساس حكومتخودمختار به هم مى‏ ريزد و سردمداران آن شهر ميانه را ترك كرده و پا به فرار مى ‏گزارند. 

    ب: محور بخشى: در اين محور نيز اگر درست تحقيق و بررسى بشود جبهه‏ هاى متعددى مى‏ توانند وجود داشته باشند. يكى از مهمترين آنها،جبهه روستاى اشلق است كه به سرپرستى عالم جهادگر آيت‏ اللّه‏ حاج ميرزا حسن انصارى اداره مى‏ شد. وى علاوه بر زادگاه خود ساير قريه ‏هاىاطراف را هم در جهت ستيز با افكار و عقايد انحرافى كمونيستها، روشنگرى مى‏كرد و لحظه‏اى در اين راه آرام نمى ‏گرفت. در سايه تلاشهاىبى‏وقفه اين روحانى دردمند روستاى اشلق ناگهان به يك مركز توفنده بر ضد اشغالگران تبديل گشت. چنان كه صحنه افتخارآميز اهالى اين روستادر برابر افزون طلبى‏هاى غلام يحيى دانشيان و عباسعلى پنبه‏اى كه منجر به كتك خورده و در نهايت بسترى شدن آن دو در بيمارستان راه ‏آهن گرديد، در اثر همين رهبريهاى بسيار شجاعانه و قاطعانه وى در اين منطقه بود. به همين خاطر نيز جمعيت خيريه توانست در ميان بيشتر روستاهابيشترين عضو را از اشلق به خود اختصاص بدهد و شعبه اين جمعيت در اشلق يكى از موفق‏ترين و پرتلاش‏ترين شعبه‏ها به شمار آيد. 

   جبهه پرتحرك ديگرى نيز در روستاهى تَرك واقع در 29 كيلومترى شمال ميانه، قرار داشت. اين جبهه به ابتكار خردمندانه عالم توانا و مجتهدفرزانه، آيت‏اللّه‏ حاج شيخ محمدباقر ملكى راه‏اندازى شده بود و با سبك خاصى اداره مى‏گشت. اين فقيه مجاهد همواره عَلَم مبارزه با اشغالگرانبى‏دين را در منطقه به دوش داشت و پرده از چهره خائنانه آنان كنار مى‏زد. او در يك جبهه با كمونيستها درگير بود و همزمان در جبهه ديگر فرصتسؤاستفاده را از دست خانهاى ظالم مى‏ربود.  وقتى  جمعيت خيريه دعوت به همكارى گرديد، چون اين همكارى را به نوعىدر جهت تقويت خانهاى منطقه تشخيص مى‏داد لذا به هيچ وجه با اين جمعيت كنار نيامد و به آن نپيوست و بلكه خود به صورت مستقل و يك تنه باسردمداران حكومت خودمختار ستيز آغازيد  و البته مردم با ايمان منطقه نيز به خاطر اعتماد قلبى كه به ايشان داشتند، پشت سر وى قامتبرمى‏ افراشتند و جان بر كف آماده فداكارى مى‏ شدند. بنابر اين نقش اين عالم بزرگ و روشنگرى اذهان مردم منطقه و مقاومت آنها در برابراشغالگران، بسيار عميق، ارزنده و غيرقابل انكار است. او با الهام از رهنمودهاى استاد بزرگوارش مرحوم آيت‏اللّه‏ العظمى ميرزا مهدى غروىاصفهانى  كه طى نامه‏اى  در اين ايام، وى را به صبر و پايدارى و نشر فرهنگ اهلبيت و ترويج ياد و نام امام زمان(عج) در ميان مردم دعوت كردهبود، به رهبرى و هدايت مردم اين منطقه همت گماشت.  آن زمان كه قحطى و گرسنگى سرزمين آذربايجان را از رونق و شكوفايى انداخته واغلب مردم آن را در آستانه نابودى قرار داده بود با درايت و تدبير اين عالم فداكار از خسارتهاى جانى و فشارى روحى اين حادثه ناگوار به شدتكاسته شد. آيت ‏اللّه‏ ملكى با ارسال نامه‏ هايى به نجف اشرف و تبريز، پيرامون مصرف وجوه شرعيه نسبت به مستمندان و كسانى كه در اثر كمبود مواد غذايى در معرض نابودى قرار گرفته بودند، از محضر مرجع تقليد شيعيان جهان حضرت آيت‏اللّه‏ العظمى سيدابوالحسن اصفهانى  و آيت‏اللّه‏ آقا ميرزا فتاح شهيدى  (صاحب شرح مكاسب)، استفتاء نمود. وقتى اجازه وكالت از آنان دريافت كرد هيأتى متشكل از افراد نيكوكار تشكيل داد كهآنها به روستاهاى اطراف مى‏رفتند، اشخاص محتاج و مستمند را شناسايى كرده و به وضع اقتصادى آنان كمك و رسيدگى مى ‏نمود و بدين ترتيبوضع نابهنجار مردم منطقه، بهبودى نسبى يافت و آنان نسبت به آينده و ادامه زندگى اميدوار شدند. 

در اين ميان جبهه  ديگرى نيز در منطقه اوچ تپه وجود داشت. اين جبهه با درايت و مديريت  ثقه ‏الاسلام آخوندملاحسينعلى احمدى اداره مى‏ شد.

در اين جبهه مردم اوچ تپه سراپا گوش به فرمان اين شخصيت مذهبى بودند كه در سايه رهبريهاى شجاعانه وى،افكار و عقايد انحرافى توده‏ايها هرگز نتوانستند در اين منطقه نفوذ قابل توجهى داشته باشد چنان كه در طول اين غائله خطرناك، از اين ناحيه فقطيكى دو نفر لباس به اصطلاح فدائى به تن كرده و به عضويت حزب دمكرات در آمده بودند. نفوذ معنوى آخوند ملاحسينعلى در منطقه اوچ تپه بهقدرى وسيع و عميق بود كه سردمداران حكومت خودمختار را به هراس و اضطراب وا داشته بود، علاوه خانها و ارازل و اوباش نيز به خاطر حضورقاطعانه او در آنجا نمى‏توانستند پاى خود را گليم خويش بيرون بگذارند. 3ـ هيأت‏هاى عزادارى     يكى ديگر از عوامل مهمى كه در رشد و آگاهى مردم تأثير به سزايى داشت و شور و احساسات مذهبى آنها راب ر ضد مرام باطل كمونيستىبرمى‏انگيخت، وجود حماسه‏ساز هيأتهاى عزادارى در كوچه پسكوچه‏ها و محله‏هاى معروف اين شهر بود. به خصوص در اواخر اين ايام بسياردشوار، كه هنوز دهه اول ماه ذيحجه بود و ماه محرم آغاز نگشته بود ولى رحلت حضرت آيت‏اللّه‏ العظمى حاج سيدابوالحسن اصفهانى، ماه ذيحجهرا هم به عزا نشاند. در اين هنگام دستجات عزادارى خيلى زودتر از سالهاى قبل مراسم خود را شروع كردند و شدت احساسات و عواطف مذهبىدر ميان آنها به مراتب بالاتر و عميق‏تر از سالهاى پيشين بود. علاوه از نظر محتوا و كيفيت هم به طور چشمگيرى معنادار و جهت دار شده بود. بهطور كلى تكيه‏ها و هيأتهاى عزادارى به صورت خودجوش تبديل به سنگرهاى بسيار مستحكم بر ضد نظام كمونيستى و سردمداران آن شده بود وعزاداران در آنجا فعاليتهاى سياسى مستمر داشتند، چنانكه انتخاب مضامين نوحه‏ها، تركيب جمله‏بندى در اشعار و كيفيت برگزارى مراسم، همهدر چارچوب مسائل سياسى و مذهبى روز دور مى‏ زد.

  به عنوان مثال يكى از اشعارى كه در آن روزها به صورت نوحه و سينه ‏زنى در محافل عزداران و حسينيه ‏هاى شهر ميانه مورد استفاده قرارمى‏گرفت، اشعار زير بود: 

نور نله خدا ايله منور بوجهانى 

قور تار بوضلالتن ها مى پير و جوانى

 طغيان ايليوب ظلمده چوخ اهل ضلالت 

تغيير تاپوب بدعتلن امر شريعت 

بالمره گيدوب نور دو توب عالمى ظلمت 

گوستر بزه اول آيينه غيب نما نى 

قالموب او قدر ظلمه پامال اولا اسلام

 اسلامدن عالمده قالوب ظاهرى بر نام ت

ا صاحب الامر الماسا دوتماز كوكل آرام

 گوندر گله يارب او شهى كون و مكانى و .... 

     مضمون و محتواى كلى اشعار فوق به گونه كنايه اين بود كه خدايا تجاوز و غارتگرى يك مشت آدمهاى گمراه، سبب نابودى دين و مذهب تو شده است و تاريكى و گمراهى همه جا را فرا گرفته است بنابر اين هر چه زودتر با نور خود و با ظهور امام زمان(عج) جهان را روشنايى مجدد فرما ومردم اين سرزمين بزرگ اسلامى را از گمراهى و ظلم و حكومت كمونيستى رهايى بخش.

  اين اشعار در هيأتهاى مختلف سينه ‏زنى با سبك و آهنگ خاصى اجرا مى‏شد كه شور و حال عجيب و توصيف ناپذيرى در ميان عزادارانحسينى و همه حاضران و شنوندگان به وجود مى‏آورد و از سوى ديگر محافل كمونيستى و اشغالگران را نيز به ترس و اضطراب وا مى‏ داشت.

 عنصر سه گانه اساسى‏ترين عاملى بود كه در نهايت توانست پشتدشمن را به خاك بمالد و آنها را مجبور به ترك كند فعاليتهاى اين عناصر اختصاص به شهر ميانه نداشت.

در سرتاسرشهرهای آذربايجان وضع به همينصورت بود. البته رهبری این حرکت بر عهده روحانيت و حوزه‏هاى علمي بود  که ايمان مردم و هيأتهاى مذهبى را به سمتخاكريزهاى دشمن هدايت مى‏ كرد و خود نيز در خط مقدم حضور جاودانه داشت .

 با فرار جعفر پيشه‏ ورى و غلام يحيى دانشيان- سران حكومت خودمختار- از مرز جلفا به شوروى و پناهنده شدن آن دو به كاخكرملين، غائله غم انگيز آذربايجان نيز به پايان خود رسيد. هم چنين تا آخر آذرماه 1325، سرزمين غبار گرفته آذربايجان از وجود عناصر ماجراجو براى هميشه پاك سازى گرديد و مردم مسلمان اين ديار يك بار ديگر قدرت مذهب و فرهنگ خود را اين چنين پيروز و سربلند به نظاره نشستند.

منبع : انقلاب اسلامی در شهرستان میانه.

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۵/۹/۲۲ ۱۳:۲۹

دولت پهلوی خود را در آغوش روسیه قرارداد یا دولت آذربایجان ؟ از کشتار زنجان نگفته ای

۹۵/۹/۲۲ ۱۰:۰۷

دوست عزیزم جناب آقا مهدی توجه داشته باشید ماجرای حزب دمکرات در سال 1324 یک تجاوز واشغالگری به تمام معنا بود و دولت کمونیستی روسیه شوروی به ارتباط طرفینی مسالمت آمیز قانع نبود می خواست سرزمین آذربایجان را به کشور خود زمینه کند. این فرق می کند با آن که الان ما با اکثر دولت های کمونیستی رابطه حسنه داشته باشیم و به حقوق و حریم یکدیگر احترام بگزاریم. در ایجا هیچگونه تعارض و تناقضی وجود ندارد. امروز که ما با دولت آمریکا سر ستیز داریم علتش این است که این کشور می خواهد نقش توسعه طلبانه سال 1324 روسیه شوروی را بازی کند وایران را تحت سیطره خود در آورد. به همین خاطر همان طوری در سال 1324 در برابر روسیه ایستادیم هم اکنون در مقابل آمریکا می ایستیم

۹۵/۹/۲۲ ۰۹:۴۵

اینها فقط یک روی سکه است. آن هم شاید .

۹۵/۹/۲۲ ۰۷:۳۱

با تشکر از جناب آقای اباذری عزیز که نسل جوان ما را از حقایق تاریخی آگاه می کنند واقعیت این است که بسیاری از جوانان از این ماجرا ها بی خبر هستند. از طرفی می بینیم بعضی از پس مانده های حزب توده در میانه خیانت های این حزب را وارونه جلوه می دهند و وطن فروشی های آنها را قهرمانی و مبارزه معرفی می کنند. این از کم کاری ما هاست و ما به این مسئله کمتر اهمیت می دهیم و دیگران می آیند به نفع خود بهره برداری می کنند.

۹۵/۹/۲۲ ۰۲:۴۹

والااکثرمون اونزمانهارودرک نکردیم موندیم کدوموباورکنیم.//// معمولا در اینجور مواقع رجوع میکنند به متخصص. که حاج آقا اباذری هم در تاریخ شهرستان میانه یکی از متخصصین این فن به شمار میروند و من هم شناختی که از استاد دارم سخنی را بدون سند نقل نمیکنند. خداوند امثالشان را زیاد بکند

۹۵/۹/۲۱ ۱۹:۴۸

چرا با کلی گویی و فضاز سازی تحقیق یک محقق را لجن مالی می کنید؟ مگر حاج آقای اباذری کم شخصیتی هستند که هر بچه ننه ای برایش اشکال بکنه اگر واقعا راست می گویید یک مورد را ذکر کنید ودلیل بیاورید که کجاش تحریف شده کجاش ریا کرده کجاش جهالته ؟ حرف زدن وشعار دادن که کار نشد این جور حرف ها و هو کردن هارو مادر بزرگ من هم می تونه انجام بده

۹۵/۹/۲۱ ۱۹:۳۹

اون موقع روحانيون مخالفت ميكردند چون تفكر كمونيستي اصلا خدارو قبول نداره و روحانيون از اين ميترسيدند . ولي درنهايت ما الان در سال 2016 بيشتر دوستانمان در منطقه و جهان (چين و روسيه و كره شمالي و كوبا و...) همه كشورهايي هستند كه شالوده آنها نظام كمونيستي است . يه نفر به من توضيح بده موندم تو تعارض. چه مسيري رو اومديم ما؟

۹۵/۹/۲۱ ۱۷:۲۹

والااکثرمون اونزمانهارودرک نکردیم موندیم کدوموباورکنیم.

۹۵/۹/۲۱ ۱۴:۱۴

نمیدونم نظرم تایید میشه یا نه
ولی تاریخ رو تحریف نکنید، چقدر دروغ؟ چقدر ریا؟ چقدر نژادپرستی؟ چقدر جهالت؟

اخبار روز