
مقدمه
در پی انتشار مقاله ای به مناسبت 21 آذر ، روز آزادی سرزمین آذربایجان از چنگ اشغالگران فرقه دمکرات و حزب توده ، توسط نگارنده تحت عنوان « مقاومت روحانیت شهرستان میانه در غائله پیشه وری» بعضی از افرادی که از روی حسن نیت یا به انگیزه ی گرایش توده ای و فرقه ای که دارند به تلاش و تکاپو افتادند، بعضی نقد منصفانه کردند ، بعضی اندکی تند و تیز شدند و بعضی دیگر با فضا سازی ، بر چسب زنی یا با تحریف تاریخ و تحریف شخصیت ها اقدام به سمپاشی های منفی نمودند.
اما در هر حال آنچه که مهم است فرصتی به دست آمد خوانندگان محترم حرف های طرفین را دیدند و شنیدند ، حال باید پیرامون هر کدام درست و دقیق تحقیق کنند و از میان آنها ، منطقی ترین و صحیح ترین آنها را انتخاب بکنند. فبشر ِعبٰادی الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ۚ أُولَٰئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ ۖ وَأُولَٰئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ
در ادامه و تکمیل مقاله پیشین ، هم اینک به معرفی چهره ی تحریف شده یکی از شخصیت های این ماجرا پرداخت می شود ، کسی که وقتی متوجه خیانت سردمداران فرقه دمکرات و حزب توده شد راه خود را از آنها جدا کرد و از میانه ی راه به آغوش مردم و میهن بازگشت و هرگز به بیگانگان دل نبست و به آنها نپیوست و او مرحوم عباسعلی پنبه ای بود.
معرفی اجمالی
عباسعلی پنبه ای سال 1276 ش در شهر میانه متولد شد. نام پدرش کربلای بخشعلی و نام مادرش زبیده بود. آن طوری که معروف است او از همان دوران جوانی فرد متدین و مذهبی بود، مرتب به مسجد می رفت و در نماز جماعت حاضر می شد. مشهور است شبی در مسجدآقایار سلطان میانه مشغول عبادت شده و تا صبح هزار رکعت نماز خوانده بود. او با این که سواد خواندن و نوشتن نداشت اما دارای رشد عقلی و بینش خاص سیاسی واجتماعی بود و به عبارتی عقلش بیشتر از علمش بود. روحیه کنجکاو ، پرسشگر و ظلم ستیزی داشت. تلاش می کرد از همه چیز سر در بیاورد، همیشه در برابر خوانین و مالکین ازحقوق رعایا وتوده مردم دفاع می کرد. گفته شده که وی در نهضت مشروطه نیز حضورفعال داشته ولی با توجه به تاریخ تولد ایشان ، این نقل درست به نظر نمی رسد زیرا عباسعلی در این ایام بیش از 10 سال نداشته است.
یک بار در دوران رضا خان به خاطر فعالیت های سیاسی و حمایت از قشر ستمدیده دستگیر و در تبریز محاکمه ومحکوم به زندان شد و پس از اتمام زندان به کردستان تبعید و در آنجا با قاضی محمد رهبر فرقه دمکرات کردستان و بعضی دیگر آشنا گردید.
او پس از رهایی از تبعید به میانه آمد و به شغل چاروق دوزی مشغول شد و در جنب مسجد بازار فعلی (جِنًی لر مسجدی سابق) مغازه ی چاروق دوزی باز کرد و با فرد ی به نام کربلایی علی مسلمی با هم شریک و به شغل چاروق دوزی مشغول شدند که در دهه چهل وپنجاه این مغازه توسط مرحوم ابراهیم مقدم به «چلوکبابی مقدم» تبدیل شد و معروف بود.
نقل قول از شاهد عینی
پدر بزرگ مادری نگارنده مرحوم محمد علی طیبی که از بازاریان و معتمدین شهر و با کربلایی علی مسلمی دوست بود و آن دو همیشه به مغازه ی یکدیگر رفت وآمد داشتند از این طریق با عباسعلی پنبه ای نیز آشنا و مرتبط شده بود . در عین حال در برخی مسائل ، آن دو با هم دیگر اختلاف نظر جدی داشتند و گاهی هر دو با هم وارد بحث وگفتگو شده و دفاع از مرام ومسلک خود می پرداختند. اما با هم صمیمی بودند و همدیگر را « خال اوغلی» پسر خاله صدا و خطاب می کردند.
در ماجرای غائله پیشه وری پدر بزرگم محمد علی ، عضو « حزب خیریه» شده بود که از سوی دولت مرکزی حمایت می شد ، عباسعلی نیز در « حزب توده و دمکرات » فعالیت داشت که از جانب دولت روسیه شوروی تغذیه و تقویت می شد.
عباسعلی پنبه ای هر از چند گاهی در ارتباط با شغلش به تهران می رفت، تا این که به خاطر روحیه کنجکاویش با دراویش نعمت اللهی در تهران آشنا شد و به آنها پیوست. یک مدتی هم در میانه خانقاه تاسیس کرد. چنانکه هر شب جمعه در منزل خود «مجمع درویشان» تشکیل می داد و از این طریق نیز افکار سیاسی خود را به حاضران انتقال می داد. به طوری که در میان مردم میانه گفته می شد : « وی توده ای بوده ، درویش هم شده است.»
اخیرا هم انتشار دستخطی از میرزا عبدالحسین ذوالریاستین شیرازی معروف به « مونس علیشاه» یکی از اقطاب سلسله دراویش نعمت اللهی در روی جلد کناب مونس السالکین و دستورالعمل های او به آقای پنبه ای همین مطلب را تایید می کند.
دائی نگارنده ، مرحوم حاج محمد ولی طیبی که او نیز در دهه های اخیر از معتمدین شهر و از ریش سفیدان بازار بود به نقل از پدرش محمدعلی به بنده نقل می کرد: چند جلسه ای من هم به خانگاه او رفتم و در انجمن درویشان شرکت کردم ولی خوشم نیامد و دیگر ادامه ندادم . بعد که عباسعلی مرا در خیابان دید ، به شوخی گفت : خال اوغلی! شانس آوردی دیگر نیامدی والاّ تو را خوب به تله انداخته بودیم. فقط یک هول دیگه مانده بودکه از تو یک کمونیست کامل عیار بسازیم. اما تو گذاشتی و رفتی و دُم به تله ندادی . « قویروق تلیه ورمدون.»
عباسعلی پنبه ای در نوبه ی خود آدم خوش مشرب ، اهل آداب و معاشرت و بحاثی بود. در بُعد اقتصادی و سیاسی به شدت گرایش کمونیستی داشت و در این مورد با همه ، حتی با علمای شهر بحث می کرد و از مرام کمونیستی خود دفاع می نمود علاوه بعضی قرائن و شواهد نشان می داد وی قبل از این ماجرا ها با ایادی روسیه شوروی در ارتباط بوده است یعنی از چند روز پیش خبر از تصرف آذربایجان توسط قوای روسی و فرقه دمکرات داده بود .
جالب است برابر نقل برخی منابع ، وی با این که در حزب توده و فرقه دمکرات حضور فعال داشت در همین حال هرگز به دولت های بیگانه از جمله روسیه اعتماد و اعتنایی نداشت ؛ بارها از او شنیده شده بود که می گفت : روس لارین کج قابرقالارینا لعنت، قولدور انگلیسینن دایی باج اوغلو دیلار، بولارا اطمینان ایله مک اولماز. یعنی لعنت بر جنس خراب و دنده کج روسها که اینها با انگلیسی های قلدر دائی خواهر زاده هستند، به اینها نمیشود اطمینان کرد.
از صعود تا فرود
وقتی آذربایجان در آذر1324 به اشغال حزب دمکرات و حزب توده درآمد دراثر همین سوابق ، او به نمایندگی مردم میانه در مجلس ملی حکومت آذربایجان منصوب شد و در عین حال به ریاست شهربانی کل این حکومت تعیین گردید. البته آنچه که مشهور است او در این مسئولیت ها جلوی بسیاری از خونریزی ها را گرفت و معتدل و حتی گاهی مستقل عمل کرد.
عباسعلی برخلاف سایر سردمداران فرقه که کاملا سر سپرده دولت روسیه بودند ، به گونه مستقل عمل می کرد و همان طوری که قبلا گفته شد ، اصلا به روس ها اعتمادی نداشت ؛ خود آنها هم این را بخودی می دانستند تا این که از طرف قلی اوف سر کنسول روسیه شوروی به کنسول احضار می گردد. پنبه ای در میان گفتگو با وی ، ناگهان بر آشفته شده و با لحن تندی خطاب به وی می گوید: « تو اشتباهی به کنسولگری گماشته شده ای ! بهتر بود به جای آن شما را به تماشاخانه های مسکو می فرستادند و در آنجا به تماشای بازی تئاتر می نشستی » بعد از روی صندلی برخاسته و از اتاق خارج می شود. روشن است که این گونه برخورد در آن اوضاع و شرایط دشوار و خفقان از هر کسی ساخته نیست و حکایت از جرات و جسارت و شجاعت و شهامت مضاعف و استقلال فکری و عملی پنبه ای دارد.
از همین جا بود که پنبه ای از مقام نمایندگی و انتظامی عزل شده و تقلیل رتبه گرفته و به عنوان فرماندار به ارومیه فرستاده می شود که به نوعی می توان گفت وی را به آنجا تبعید می کنند حتی به همین بسنده نمی کنند پس از اندکی باز هم مسئولیتش را تقلیل داده ، عباسعلی پنبه ای را به فرمانداری شهر کوچکتر شایور (سلماس کنونی) می فرستند. همه اینها نشان می دهد که وی با سیاست های توسعه طلبانه روسیه شوروی و سران فرقه ، سرناسازگاری و زاویه داشته و از این موضع هرگز کوتاه نمی آمد؛ حتی وی فدائیانی را که پایشان را از گلیم خود فراتر می گذاشتند و مرتکب خطایی می شدند به محاکمه می کشید و توبیخشان می کرد.
علاوه از بعضی گزارش ها استفاده می شود وی همیشه تلاش می کرد به هر بهانه ای شده از درگیری و خونریزیها کاسته بشود بنابراین گاهی رابط میان فرماندهان ارتش ایران و فدائیان فرقه می شد و آنها را پای میز مذاکره می نشاند، به تبادل اسرای طرفین اصرار و اقدام می کرد تا مانع از اعدام احتمالی آنها بشود و...
اظهارات عالم بزرگ تبریز
آیت الله میرزا عبدالله مجتهدی از علمای بزرگ تبریز که در غائله ی اشغال آذربایجان از نزدیک شاهد بعضی کارهای مرحوم پنبه ای بوده درچند مورد از دفتر خاطرات روز شمار خود از وی نام برده و او را چنین توصیف می کند :
شنبه 8/10/1324
«رئیس محکمه ی صحرایی که مجرمین را محاکمه نموده است ظاهرا عباسعلی پنبه ای است که در میانج دکان پنبه دوزی (پاره دوزی )داشته واز آنجا به وکالت مجلس ملی آذربایجان انتخاب شده است آدم درویش مسلک ومتظاهر به دیانت است . ریش دارد وچکمه به پا می کند .اخلاق واطوار این شخص تا اندازه ای شبیه به بعضی پیرتین های زمان انقلاب انگلیس است . وقتی که خواسته اند محکوم ها را بیاویزند نطقی هم ایراد نموده است .»
شنبه 6/11/1324
«آقای پنبه ای که نماینده میانج وآدم درستکار ومتواضع وساده بود از ریاست نظمیه تبریز معاف وبه فرمانداری ارومیه منصوب شده است و به جای وی سرهنگ سیلانی منصوب گردیده است .ولی انفصال آقای پنبه ای از نظمیه برای من اسباب تاسف است مشارالیه اگر چه به جهت قضیه محمدصادق خان از خانواده ی مجتهدی ها بعضی عیب جویی ها نموده ولی چون آدم درستکار وصاحب وجدان بود آدم می توانست که مطالب حق خود پیش وی شرح بدهد ودر صورت حق بودن مطلب ،موافقت رئیس درویش مسلک را تحصیل کند.«
دوشنبه 8/11/1324
«امروز ساعت پنج بعداز ظهر آقای پیشه وری نخست وزیر حکومت ملی آذربایجان از آقایان علما در منزل آقای حاجی میرزا خلیل آقا مجتهد بازدید نمودند ...اول صحبت در خصوص مالیات بر عایدات بود. بعد از چند موضوع دیگر صحبت به میان آمد .از جمله از آقای پنبه ای که تابه حال رئیس نظمیه ی تبریز بود وحالا فرماندار ارومیه گردیده است مبلغی صحبت شد واز درست کاری وسادگی زندگانی وی چند نفر سخن گفتند.»
یکشنبه 21/11/1324
«اخبار متفرقه راجع به اوضاع نواحی مختلفه آذربایجان در افواه شایع است از جمله می گویند که کردها ارومیه را گرفته اند وپنبه ای که حاکم آنجا شده بود برگشته است »
بعد از غائله
یک سال بعد (آذر1325)که حکومت خود مختار پیشه وری فرو پاشید و آذربایجان به آغوش وطن بازگشت ، اغلب سردمداران آن به روسیه فرار کردند ولی عباسعلی در ایران ماند. او در شهر سلماس دستگیر و در دادگاه تبریز ، نخست به اعدام محکوم شد ، بعد این حکم به حبس ابد تبدیل گردید . پس از یک سال و نیم زندان در تبریز و یک سال و نیم تبعید به بندر عباس ، نهایتا مورد عفو قرار گرفت. سپس به میانه آمد و در زادگاهش ساکن و به شغل آزاد مشغول شد .
خدمات پنبه ای
او در سال 1330 از سمت شمال غربی شهر میانه ، منطقه ی قوری چای ، قناتی را با هزینه شخصی خود براه انداخت که به «قوری چای کهریزی » معروف شد . هدفش این بود که آب آشامیدنی مردم میانه را از بالای شهر به داخل بیاورد و نیاز آبی شهر را از این قنات تامین کند. چون در آن ایام لوله کشی شهری نبود و مردم آب آشامیدنی خود را از چشمه های جنوب شهر ( احمد کهریزی ، زینه کهریزی و...) تامین می کردند ، زنان لباس ها و ظروف را به خارج شهر می بردند ، کنار رودخانه ها و چشمه ها می شستند.البته بعضی افراد متمول در خانه چاه داشتند و از آب چاه استفاده می کردند.
پنبه ای همه مقدمات این پروژه حیاتی را هم انجام داد ولی چون همزمان لوله کشی آب آشامیدنی شهری از سوی دولت وقت از سمت جنوب شهر انجام گرفت ، طرح وی عملی نشد. لذا بخشی از آب این قنات در آن ایام از طریق کانال های رو باز به بعضی حمام های شهر ( سید حسن حامامی ، زینی حامامی ، حاج بخشعلی حامامی ، بشیر حامامی ) منتقل می شد و بقیه هم در امر کشاورزی مصرف می گردید. این قنات تا همین اواخر دهه پنچاه موجود بود .آب خوبی هم داشت ولی اخیرا خشک شده است.
ازجمله خدمات عباسعلی پنبه ای همکاری در تاسیس درمانگاه جمعیت شیر وخورشیدسرخ ( هلال احمر کنونی ) میانه بود که در آن زمان مردم شهر از محرومیت درمانی به شدت رنج می بردند. پنبه ای عضو افتخاری و فعال هیات امنای این جمعیت به شمار می آمد. او در ترویج و توسعه مدارس جدید جهت سواد آموزی فرزندان شهر میانه نیز بسیار کوشا بود.
ذوق شعری
پنبه ای گر چه خواندن و نوشتن نمی دانست اما ذوق شعری او نشان از عواطف ، احساسات درونی و زلالی دل و صفایی روحش داشت،گاهی شعر می سرود، به همین سبب با مرحوم شاعر شهیر استاد شهریار مرتبط بود و به دعوت او گاهی در انجمن ادبی استاد شرکت می کرد و در آنجا اشعار وغزل هایش را ارائه می داد. در بعضی منابع ، اشعاری در مدح امیر المومنین علی (علیه السلام ) به وی منصوب است که در اینجا می آوریم :
ای برازنده اولان شاننه سراللهی ............. ای جهان اهلینه ثابت ایلین آللهی
اولماسیدون سن علی! عرض وسما اولمازدی .....باعث جن وبشرسن، سن اوزون باللهی
آنادان اولدون اوگون بیت خداوندی ده سن .... اوسبب دن دی اولوب کعبه حریم اللهی
مکه شهرینده غشمشم آدینا آدلاندون ........ هرطرفدن ایله دون حفظ رسول اللهی
کعبه بیتنده آقا بت لری سن پاک ایلدون ...... اولدی معراج سنه کتف رسول اللهی
ویرماسیدون سن اگر عمروه قلیچ خندق ده .....آشکار اولمازدی دین خدا واللهی
وصف ذاتونده علی! غرق دی کل عرفا ... نیله سین بس داها بیچاره علی اللهی
او این اواخر در تهران سکونت داشت و سرانجام در تاریخ18/12/1355 در اثر سانحه تصادف از دنیا رفت و در بهشت زهرای پایتخت به خاک سپرده شد. برابر بعضی گزارش ها در مراسم تشییع وتدفینش استاد شهریار نیز حضور داشت.
نتیجه گیری
عباسعلی پنبه ای یک شخصیت مذهبی ، متدین ، آزاد اندیش و دارای روح نا آرام و کنجکاو بود. اشعارش در مدح امام اول شیعیان حضرت علی علیه السلام دلیل روشنی بر این حقیقت است، علاوه شهادت یکی از علمای برجسته تبریز مرحوم آیت الله آقا میرزا عبدالله مجتهدی بر درستکاری ، تواضع ، ساده زیستی و داشتن وجدان بیدار و تاسف از این که وی از تبریز به ارومیه انتقال یافته است ، نشان از سلامت نفس پنبه ای دارد.
او اگر چه نخست فریب تبلیغات فرقه ای ها را خورد و مدتی فقط از حیث سیاسی و تفکر اقتصادی آنها را همراهی کرد ، این در زندگی هر فردی که اندکی کنجکاو و ناآرام باشد طبیعی است ولی وی در ادامه ، راهش را جدا نمود به گونه ای که مورد خشم و نفرت و کم توجهی آنان قرار گرفت و در نهایت وقتی حکومت فرقه فرو پاشید بر خلاف اغلب آنان هرگز به دامن اجنبی پناه نبرد در ایران ماند و تاوان عملکرد و یا بگویید تاوان اشتباه و لغزش خود را پس داد و هرگز به ملتش پشت نکرد ، بلکه پس از اندکی دوباره به آغوش مردمش بازگشت و برای آنها آب آشامیدنی ، درمانگاه و مدرسه ساخت و برای مردم از مولایش علی شعر سرود و این گونه عاقبت بخیر شد.
آیا کسی که در اشعارش حضرت امیر المومنین علی علیه السلام را « سر الهی » بداند که از وجودش خداوند متعال اثبات می شود و با تمسک به حدیث « لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك » حرمت و شرف خانه خدا و عالم هستی را به وجود مولا علی گره بزند ، می تواند غیر شیعه دوازده امامی و فرد غیر متعهد و غیر مسئول باشد و به وطن و مردم خود خیانت کند؟! عباسعلی ، حر بن ریاحی غائله آذربایجان است ، او از تبار شیخ محمد خیابانی ها ، میرزا کوچک خان جنگلی ها و از جنس ستارخان و باقر خان هاست و هیچ سنخیت و قرابتی با پیشه وری و غلام یحیی ندارد.
بنابر این آنهایی که با افکار التقاطی و متزلزل خود پنبه ای را در کنار این دو نفر سر سپرده دولت روسیه و نوکر چشم وگوش بسته حزب کمونسیت شوروی قرار می دهند و در پشت این ترفند و شیطنت ، زیرکانه در صدد مصادره به مطلوب وی به نفع اهداف نا مبارک و نژاد پرستانه خود هستند ، بدانند ظلم به او ، ستم به مردم و جفا به تاریخ می کنند و از انصاف و حقیقت به دور ند. اگر پنبه ای زنده بود بیقین اجازه چنین فرصت طلبی و بهره برداری سیاسی را به کسی نمی داد. جوانانی که امروز می خواهند از این مرد آزادی خواه الگو بگیرند بدانند مشی سیاسی ایشان « «استقلال فکری و عدم اعتماد و اعتنا به بیگانگان» اعم از روسیه ، انگلیس و آمریکا بود.