16 آذر سال گذشته، مطلبی نوشته بودم با عنوان "دانشگاهی که 'دانشگاه' نیست"؛
امروز خواستم مطلب دیگری بنویسم، دیدم چیزی تغییر نکرده!
آش همان آش است و کاسه همان کاسه!
مطمئنم سال بعد هم داستان همین است!
و امسال شاید آخرین سال دانشجو بودم در این دانشگاه باشد، و شاید این آخرین روز دانشجویی بود که در این دانشگاه دیدم؛
اما می دانم سال بعد یا سال بعدش یا یکی از سالهای بعد از آن، یکی میآید به این دانشگاه مثل خودم!
یکی که حال نمی کند با این برنامه های سفارشی روز دانشجو!
یکی که حال نمی کند با دخالت های آن نهاد خارج از دانشگاه در برنامه های روز دانشجوی دانشگاه اش!
آن وقت غرغر کنان پا می شود از جایش و مثل من می پرسد:
یعنی تمام کسانی که در این 20 سال دانشجوی این دانشگاه بوده اند، اینقدر منفعل بوده اند که از جای دیگر برایشان برنامه ریخته شود؟
و آن روز شاید من مرده باشم!
ولی میخواهم حداقل بداند که پاسخ سوالش مثبت نیست!
ای دانشجوی فردا، ای مطالبه گر کوچولوی من!
حق داری شاکی باشی از من و تمام من هایی که 21 سال آمدند به این دانشگاه و رفتند؛ بدون دغدغه های تو!
ولی بدان دانشجوهایی بودند در این دانشگاه که منفعل نبودند!
دانشجوهایی بودند در این دانشگاه که خواستند انجمن اسلامی تاسیس کنند تا دانشگاه شان از این تک صدایی خلاص شود، یک سال کشیده شدند این سو و آن سو و آخر هم برچسب باران شدند تا مجوز نگیرند!
دانشجوهایی بودند در این دانشگاه که خواستند نشریه دانشجویی آزاد و نه وابسته منتشر کنند، ولی نسخه بازبینی قبل از چاپ شماره اول شان از آن سازمان خارج از دانشگاه سر در آورد که چرا به بچه های ما گفته ای بالای چشمتان ابروست!
دانشجوهایی بودند در این دانشگاه که خواستند دانشگاهشان 'دانشگاه' باشد، ولی نشد!
این ها را نگفتم که دلسرد شوی!
این ها را گفتم که ... بگذریم!
تو به جنگیدنت ادامه بده!