کد خبر: ۳۹۶۳۴
۵۳۰۲ بازدید
۵۸ دیدگاه (۵۶ تایید شده)

هیچکس مانند او ، کؤنلومده بیر اود سالمادی

۱۳۹۴/۲/۱۴
۲۳:۵۵

 

هیچ کس مانند او ، کؤنلومده بیر اود سالمادی

ساعتی از بهر شادی ، هئچ یانیمدا قالمادی

 

از دل آرامم ربود و قایغی اکدی کؤنلومه

بی مروّت را ببین کؤنلومدن آتش آلمادی

 

آتش ار در خانه افتد، سؤندوررلر تئز اودو

آتش عشقش ولی بیر ذرّه ده آستالمادی

 

محو سیمایش شدم، گیزلین باخیشلا باخمادی

غرق دریایش شدم ، لیکن چاییمدا دالمادی

 

دیده بر ره دوختم من تا گله یولدان گئری

چشم در راهم ولی بیرده قاپیمی چالمادی

 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۰۳/۱/۴ ۱۸:۲۵

سلام

آست در ترکی یعنی پایین و زیر

آستا یعنی سرعت پایین و  آرام (که بصورت آسته و آهسته به فارسی رفته)

آستارا مرکب از آست (پایین) و آرا (منطقه) یعنی منطقه پایین دست و کم ارتفاع (بندری)

آستالماق (کم‌شدن، کند شدن، تنبل شدن)

آستار یعنی قسمت زیرین که بصورت آستر به فارسی رفته

آستان‌و‌ آستانا در اصل آست یان، یعنی فرودست و پایین دست خانه که بصورت آستان و آستانه به فارسی رفته.

آستین یعنی پایین دست پیراهن و لباس.

۰۳/۱/۴ ۱۳:۵۴

سلام برشما آقای نایبی شعرآذربایجانی شمابسیارقشنگ بود.واژه ی آستالمادی ازآستا گرفته شده یا ازآس آسلانماق؟چون من دراصل سرابی هستم نشنیدم.نکته بعدتوجیه فارس وترک بودن مولوی وبسیاری مسائل برای فارس هابسیارمشگل به نظرمیرسدوغیرقابل حل است واختلاف نظرزیاداست سررانبایدبه دردآورد.دردترک راترک میفهمد

۹۹/۵/۱۵ ۰۱:۳۹

به دلیل تبحر در هر دو زبان

۹۷/۲/۲۳ ۲۱:۰۸

ترک ها غارت گر نیستند .ترک ها از اول در ایران بودیم ،شما ...

۹۷/۱/۲ ۱۳:۰۸

آستالمادی یانی آزال مادی(کم نشد)
آستانمادی!

۹۴/۳/۲۵ ۲۳:۵۴
ازسیاست دست کشیدی دیگر به فولاد هم کاری نداری به شعر و ادبیات هم مثل سیاست میپردازی بهتر ازاون هم دست بکشی بچسبی به حقوق کارمندی
۹۴/۲/۱۸ ۱۶:۳۴
[فرزند ایران] در تاریخ ایران همواره ترک با غارت مترادف بوده و اگر به زیبا رویان لقب ترک می دهند بخاطر زیبارویی نیوده بلکه بخاطر بی مهری زیبارویان بوده. ###################### بنظر می رسد زیاد با تاریخ اشنا نباشید واز روی تعصب حرف می زنید ترکها قبایل وتیره های مختلفی داشته اند وبعلت نزدیکی با بخششهای شمالی بخصوص شمالغرب امیختگی هایی با اذری ها دارند و اذری ها وترکها را اغلب با هم یک قوم می دانند والبته نباید نزادپرستانه حرف زد چرا از دلاوریهاوغیرت ترکان در طول تاریخ نمی گویید نظامی که حافظ در دیوانش از هیچ شاعری جز نظامی یادنکرده واورا تقریبا در ردیف خود می داند (چوسلک در خوشابست شعرنغزتوحافظ /که گاه لطف سبق می برد زنظم نظامی )سنایی شاعربزرگ دیگر ادب فارسی را مولوی استاد خود دانسته (عطار روح بود وسنایی دوچشم او /ما از پی سنایی وعطار امدیم ) سبک اذر بایجانی سبکی از سبکهای شعری فارسی است ودرحال حاضر هم اکثر ادبای مطرح وموثر کشور از اذربایجان بوده اند مثل شهریار /دکتر مرتضوی /دکتر عیوضی صاحب بهترین تصحیح حافظ و....
۹۴/۲/۱۷ ۰۹:۰۹
[quote name="حبیب خاتون ابادی"] سلام چوخ عالی بود ...اما استالمادی. یرینه آسلانمادی اولسایدی یاخجیدی «آویزان نشد» . [/quote] سلام. در تمام غزل "المادی" تکرار شده. آسلانمادی با این شعر مقفّی نمی شود.
۹۴/۲/۱۷ ۰۵:۱۵
سلام چوخ عالی بود ...اما استالمادی. یرینه آسلانمادی اولسایدی یاخجیدی «آویزان نشد» .
۹۴/۲/۱۷ ۰۰:۲۹
اقای نایبی کیم سنی اذیت الیب بیجیر دردلی شعر قوشوبسان
۹۴/۲/۱۶ ۲۲:۳۹
[quote name="فرزند ایران"] من سوالم این است که اگر شاعران ما ترک بودند چرا فارسی سرودند؟ [/quote] به همان دلیل که پارسی زبانها کتابهای علمی خود را به عربی می نگاشتند!
۹۴/۲/۱۶ ۲۲:۳۸
[quote name="فرزند ایران"] در تاریخ ایران همواره ترک با غارت مترادف بوده و اگر به زیبا رویان لقب ترک می دهند بخاطر زیبارویی نیوده بلکه بخاطر بی مهری زیبارویان بوده. [/quote] هموطن عزیز چنین نیست. شهریار می گوید: برو ای تُرک که تَرک تو ستمگر کردم. اگر ترک به معنای ستمگر باشد چرا تکرار لفظ کرده؟ برو ای ستمگر که تَرک تو ستمگر کردم؟! یا منظور حافظ را شما بفرمایید که در زیبایی لهجه ترکهایی که فارسی حرف می زنند می گوید همنشینی با اینها عمر انسان را زیاد می کند: ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند.
۹۴/۲/۱۶ ۲۲:۰۸
من سوالم این است که اگر شاعران ما ترک بودند چرا فارسی سرودند؟
۹۴/۲/۱۶ ۲۲:۰۷
در تاریخ ایران همواره ترک با غارت مترادف بوده و اگر به زیبا رویان لقب ترک می دهند بخاطر زیبارویی نیوده بلکه بخاطر بی مهری زیبارویان بوده.
۹۴/۲/۱۶ ۲۱:۳۶
خدا قوت
۹۴/۲/۱۶ ۱۶:۴۳
ملمع زیبایی بود . احسنت
۹۴/۲/۱۶ ۱۲:۳۵
[quote name="محمدصادق نائبی"] فارس دیلینده "آهسته" تورکجه سؤز دو. تورکجه ده "آست" ، آز و آشاغی معناسیندا دی. آسستانا، آستان، آستا، آستاجا، آستین بو سؤزدت دوغولوب و فارس دیلینه گئدیب. بو سؤزلر تورکجه ده کؤکی وار آمما فارسجادا کؤکسوز دو. [/quote] این کلمات فارسی را نمی دانستم ترکیند. خیلی جالب بود.
۹۴/۲/۱۶ ۱۱:۲۷
[quote name="فرزند آریا"] آقای نائبی من خیلی از جوابهایم را گرفتم و واقعا قصد و غرضی ندارم. رشته ام هم ادبیات نیست ولی در کلاسها و جلسات شعر زیاد رفته ام و این حرفها را زیاد شنیده ام و الان لذت می برم از دریای اطلاعات ادبی و تاریخی شما استفاده می کنم. به هر حال شما در ادبیات ترکی چهره شناخته شده ای هستید و پاسختان می توان مستدل باشد. مولوی به شمس می گوید: (تو ماه ترکی و من گرچه ترک نیستم). خب صراحتا مولوی می گوید ترک نیستم. یا در جایی در مورد وحشیگری ترکها حرفها می زند و بیزاری می جوید. به هرحال هرچند حرف شما درست است که نباید اثبات کنیم مولوی مربوط به کدام اقلیت هست ولی اصرار ترکها برای مصادره مولوی و ثبت جهانی او به اسم خودشان هم چندان معتبر نمی تواند باشد. دوست دارم نظرتان را جویا شوم. [/quote] خطای مسیر از اینجا نشأت می گیرد که به دو راهی "ترک" رسیده ایم ولی باز تصور می کنیم "ترک" یعنی کسی که ترکی صحبت می کند درحالیکه زیبارویان ترک زبان در تاریخ ایران، دلها را برده و دیده ها را مبهوت کرده اند طوریکه در ادبیات فارسی "ترک" یعنی "ماهرو". یعنی "سفید و گرد و زیبا". باید مواظب باشیم در ادبیات فرق این دو را بدانیم. مثلا مولوی به شمس می گوید: "تو ماه ترکی و من گرچه ترک نیستم" معنای ظاهری اش همان است که می بینید و تفسیر می کنید ولی معنای واقعی اش چنین است: "تو ماه زیبا رو هستی و اگر من زیبا رو نیستم ...". باز با این معنا ، مولانا می فرماید: عجب! ای ترک خوش رنگ! این چه رنگ است؟ ـ عجب! ای چشم غمّاز! این چه شیوه است؟! حافظ سمرقند و بخارا را بخاطر ترک شیرازی می بخشد و سعدی می گوید کسی که زیبارویان را رها نکند باید در دام آنها گرفتار آید: نگفتمت که به تُرکان نظر مکن سعدی ـ چو تَرک تُرک نگفتی تحملت باید و اما آنچه در مورد وحشیگری ترکها صحبت می شود مربوط به تاریخی محدود و قومی محدود از ترکها به نام مغولها بوده است. مغولها آن وحشیگری را هم بر سر فارسها می آوردند هم بر سر ترکها. چنانچه اکنون عرب (عربستان) بر سر قومی عرب (یمن) درمی آورد. به نظر شما منطقی هست که مولانا حدود 50 سال در ترکیه و در میان ترکها زندگی کند و ترکها را وحشی و یاغی بداند؟ اگر چنین بود چرا کوچ نمی کرد؟ اگر چنین بود چرا ترکها بخاطر این اتهامات او را بیرون نکردند؟ شاعرانی که در قرن هفتم و هشتم ظهور کرده اند همگی از وحشیگری مغول و تاتار به خشم آمده بودند درحالیکه بسیاری از آنها ترک بودند و منظورشان از ترکان یاغی، مغول بوده است.
۹۴/۲/۱۶ ۱۰:۵۴
[quote name="محمدصادق نائبی"] [quote name="فرزند آریا"] آقای نائبی برفرض هم که مولوی یک شعر ترکی گفته باشند این دلیل نمیشه که مولوی ترک بوده. اصلا اشعارش نشون میده که چند تا لغت یاد گرفته و مسلط نبوده. از بین 70 هزار بیت شعر در حد چند شعر کوتاه آنهم تلمیعی و ترکیبی ترکی سروده. حتی در جایی گفته که: (دانم من اینقدر که به ترکی است آب ، سو). خودش اعتراف میکنه که من فقط (سو) را می دانم که به آب می گند. در جایی دیگه میگه: (آیی به کلبه من و گویی که: گل برو). اینو استادمون میگفت: فقط تنگی وزن و قافیه باعث شده که مولوی بجای (بیا برو) بنویسه (گل برو). [/quote] باسلام و ادب تقاضا دارم جانب له یا علیه نگیرید تا توضیح دهم. باشد که مقبول افتد: 1ـ مولوی را آنقدر کوچک نکنید که اثبات کنیم متعلق به کدام زبان و کدام کشور است. اگر شما اصرار کنید فارس زبان بوده ترکیه ای هم خواهد گفت: پس چرا در ایران یک روز هم زندگی نکرد و همه اش در بلخ و عراق و ترکیه ماند؟ او انسانی جهانی با زبانی جهانی است. 2 ـ اتفاقا اشعارش نشان می دهد که وقتی به بن بست می رسیده به ترکی پناه می برده. شما ملاحظه فرمایید اشعار مثنوی کبیر یا دیوان شمس را. شما دیوان فارسی نمی توانید یافت کنید که اینقدر از کلمات ترکی استفاده کند. مثلا می گوید: "شبی که مرگ درآید قنق گرک گوید". قنق یعنی مهمان و گرک یعنی باید. یعنی "مهمان باید اطاعت کند". یا می گوید: آب از لوله روان در گولها (گؤل = برکه) ، خامش که من در یورت دل اردوی سلطان می زنم (یورت = منزل)، مرا گوید: بیا یوری که من با غم تو زنبوری (یوری = یئری = راه برو) و صدها و صدها از این کلمات و حتی مصارع. در حالیکه شاعر بزرگ قرن شهریار را که نمی توان ترک بودنش را منکر شد در کجای اشعار فارسی اش اینقدر گریز به ترکی زده است؟ 3ـ به شرح فوق که واژگان ترکی در تمام اشعار مولانا واضح و عیان است ، آن شعر که می گوید: فقط می دانم که آب در ترکی سو است مربوط به گوینده خیالین شعر است نه خود شاعر. 4 ـ با عرض معذرت آن استادتان در ترکی جهل داشته است. لابد استاد زبان فارسی بوده و نباید در زبانهای دیگر دخالت می کرد. "برو" در آن شعر فارسی نیست و ترکی است به فتح ب که در ترکی به معنای "نزدیک" است و امروزه آنرا "بری" می گوییم. "گل برو" یعنی "بیا نزدیکتر" نه "بیا برو"! [/quote] آقای نائبی من خیلی از جوابهایم را گرفتم و واقعا قصد و غرضی ندارم. رشته ام هم ادبیات نیست ولی در کلاسها و جلسات شعر زیاد رفته ام و این حرفها را زیاد شنیده ام و الان لذت می برم از دریای اطلاعات ادبی و تاریخی شما استفاده می کنم. به هر حال شما در ادبیات ترکی چهره شناخته شده ای هستید و پاسختان می توان مستدل باشد. مولوی به شمس می گوید: (تو ماه ترکی و من گرچه ترک نیستم). خب صراحتا مولوی می گوید ترک نیستم. یا در جایی در مورد وحشیگری ترکها حرفها می زند و بیزاری می جوید. به هرحال هرچند حرف شما درست است که نباید اثبات کنیم مولوی مربوط به کدام اقلیت هست ولی اصرار ترکها برای مصادره مولوی و ثبت جهانی او به اسم خودشان هم چندان معتبر نمی تواند باشد. دوست دارم نظرتان را جویا شوم.
۹۴/۲/۱۶ ۱۰:۲۳
[quote name="فرزند آریا"] آقای نائبی برفرض هم که مولوی یک شعر ترکی گفته باشند این دلیل نمیشه که مولوی ترک بوده. اصلا اشعارش نشون میده که چند تا لغت یاد گرفته و مسلط نبوده. از بین 70 هزار بیت شعر در حد چند شعر کوتاه آنهم تلمیعی و ترکیبی ترکی سروده. حتی در جایی گفته که: (دانم من اینقدر که به ترکی است آب ، سو). خودش اعتراف میکنه که من فقط (سو) را می دانم که به آب می گند. در جایی دیگه میگه: (آیی به کلبه من و گویی که: گل برو). اینو استادمون میگفت: فقط تنگی وزن و قافیه باعث شده که مولوی بجای (بیا برو) بنویسه (گل برو). [/quote] باسلام و ادب تقاضا دارم جانب له یا علیه نگیرید تا توضیح دهم. باشد که مقبول افتد: 1ـ مولوی را آنقدر کوچک نکنید که اثبات کنیم متعلق به کدام زبان و کدام کشور است. اگر شما اصرار کنید فارس زبان بوده ترکیه ای هم خواهد گفت: پس چرا در ایران یک روز هم زندگی نکرد و همه اش در بلخ و عراق و ترکیه ماند؟ او انسانی جهانی با زبانی جهانی است. 2 ـ اتفاقا اشعارش نشان می دهد که وقتی به بن بست می رسیده به ترکی پناه می برده. شما ملاحظه فرمایید اشعار مثنوی کبیر یا دیوان شمس را. شما دیوان فارسی نمی توانید یافت کنید که اینقدر از کلمات ترکی استفاده کند. مثلا می گوید: "شبی که مرگ درآید قنق گرک گوید". قنق یعنی مهمان و گرک یعنی باید. یعنی "مهمان باید اطاعت کند". یا می گوید: آب از لوله روان در گولها (گؤل = برکه) ، خامش که من در یورت دل اردوی سلطان می زنم (یورت = منزل)، مرا گوید: بیا یوری که من با غم تو زنبوری (یوری = یئری = راه برو) و صدها و صدها از این کلمات و حتی مصارع. در حالیکه شاعر بزرگ قرن شهریار را که نمی توان ترک بودنش را منکر شد در کجای اشعار فارسی اش اینقدر گریز به ترکی زده است؟ 3ـ به شرح فوق که واژگان ترکی در تمام اشعار مولانا واضح و عیان است ، آن شعر که می گوید: فقط می دانم که آب در ترکی سو است مربوط به گوینده خیالین شعر است نه خود شاعر. 4 ـ با عرض معذرت آن استادتان در ترکی جهل داشته است. لابد استاد زبان فارسی بوده و نباید در زبانهای دیگر دخالت می کرد. "برو" در آن شعر فارسی نیست و ترکی است به فتح ب که در ترکی به معنای "نزدیک" است و امروزه آنرا "بری" می گوییم. "گل برو" یعنی "بیا نزدیکتر" نه "بیا برو"!
۹۴/۲/۱۶ ۱۰:۰۷
مهندیس سنی ساغ اولاسان ادامه ور ایری سوزلر چوخ قولاغ آسما.سوو ازی گلر یرین تاپار نگران اولماگینان.
۹۴/۲/۱۶ ۰۹:۱۹
آقای نائبی برفرض هم که مولوی یک شعر ترکی گفته باشند این دلیل نمیشه که مولوی ترک بوده. اصلا اشعارش نشون میده که چند تا لغت یاد گرفته و مسلط نبوده. از بین 70 هزار بیت شعر در حد چند شعر کوتاه آنهم تلمیعی و ترکیبی ترکی سروده. حتی در جایی گفته که: (دانم من اینقدر که به ترکی است آب ، سو). خودش اعتراف میکنه که من فقط (سو) را می دانم که به آب می گند. در جایی دیگه میگه: (آیی به کلبه من و گویی که: گل برو). اینو استادمون میگفت: فقط تنگی وزن و قافیه باعث شده که مولوی بجای (بیا برو) بنویسه (گل برو).
۹۴/۲/۱۵ ۲۰:۱۷
[quote name="علی خانی"] با سلام و احترام با اجازه از جناب مهندس نائبی، بصورت فی البداهه قرینه ی شعر زیبایشان را تقدیم می کنم! کیمسه هئچ یاریم کیمی آتش نزد بر سینه ام بیر ساحات دا گولمگه حتی نشد هم خانه ام کونلومی طوفانه سالدی بر دلم غم را نهاد باخ، وفاسیز آلمادی اود از دل دیوانه ام اود دوشنده ائولره باید که خاموشش کنند عشقی یاندیردی فقط با خامشی بیگانه ام چوخ گوزل سیماسی وار اما نمی بیند مرا من دنیزده اولسم اول اولمز در این رودخانه ام تیکمیشم گئوز یولارا تا آید از راه دراز گئوز قالیب یولدا نزد اما در کاشانه ام [/quote] دکتر! مرحبا. آفرین. غیر از تحسین چیزی نمی توانم بگویم.
۹۴/۲/۱۵ ۱۷:۳۳
با سلام و احترام با اجازه از جناب مهندس نائبی، بصورت فی البداهه قرینه ی شعر زیبایشان را تقدیم می کنم! کیمسه هئچ یاریم کیمی آتش نزد بر سینه ام بیر ساحات دا گولمگه حتی نشد هم خانه ام کونلومی طوفانه سالدی بر دلم غم را نهاد باخ، وفاسیز آلمادی اود از دل دیوانه ام اود دوشنده ائولره باید که خاموشش کنند عشقی یاندیردی فقط با خامشی بیگانه ام چوخ گوزل سیماسی وار اما نمی بیند مرا من دنیزده اولسم اول اولمز در این رودخانه ام تیکمیشم گئوز یولارا تا آید از راه دراز گئوز قالیب یولدا نزد اما در کاشانه ام
۹۴/۲/۱۵ ۱۶:۳۹
[quote name="سینا میانه "] آقای مهندس ولی و لیکن با ساختار انتخابی تان در جمله چه جوری ارتباط داده شده، اگه توضیح بدین ممنون می شم. [/quote] اولا در ترکی هم متداولند ثانیا قید و بندی نداریم که لزوما یک مصرع یا نیم مصرع ترکی یا فارسی باسد.
۹۴/۲/۱۵ ۱۵:۳۳
آقای مهندس ولی و لیکن با ساختار انتخابی تان در جمله چه جوری ارتباط داده شده، اگه توضیح بدین ممنون می شم.
۹۴/۲/۱۵ ۱۵:۰۷
[quote name="دیپلم ادبیات"] شعر تلمیع مولوی: دانی که من بعالم، یالغئز سینی سیورمن چون دربرم نیایی،اندرغمت اؤلرمن من یارباوفایم، برمن جفا قیلورسن گرتومرانخواهی، من خودسینی تیلرمن رویی چوماه داری، من شاد دل ازآنم زان شکرین لبانت، بیر اؤپگه نی تیلرمن تو همچو شیرمستی، منیم قانئم ایچرسن من چو سگان کویت دنبال توگیزرمن فرمای غمزه ات را، تاخون من نریزد ورنه سینینگ ایلینگدن، من یارغیگه باررمن هردم به خشم گویی: بارکیت منیم یانیمدن من روی سخت کرده، نزدیک تو توررمن روزی نشست خواهم، یالغئز سینینگ قانینگده هم سن چاغئرایچرسن، هم من قمیز چیلرمن روزی که من نبینم، آنروی همچوماهت جانا!نشان کویت، ازهرکسی سوررمن آن شب که خفته باشی، مست وخراب شاها نوشین لبت به دندان، قی یی-قی یی توتورمن ماهی چوشمس تبریز، غیبت نمود،گفتند: ازدیگری نپرسید، مین سؤیله دیم آریرمن [/quote] باسلام. نمی دانم منبع این مطلبتان کجاست ولی حیفم آمد این شعر مولوی بلخی را اصلاح نکنم. اغلاط املایی و انشایی را اصلاح می کنم و دوباره می نویسم: دانی چرا به عالم ، یالقیز سنی سئورمن؟ (امروزه: سئوره رم؟) چون در برم نیایی ، اندر غمت اؤلرمن؟ (اؤله رم) من یار باوفایم ، بر من جفا قیلیرسان گر تو مرا نخواهی ، من خود سنی دیلرمن (دیله رم = آرزو ائله رم) روی چو ماه داری ، من شاد دل از آنم زآن شکّرین لبانت ، بیر اؤپگه نک آلارمن (بیر اؤپوش آلارام) تو همچو شیر مستی ، منیم قانیم ایچرسن من چو سگان کویت دنبال تو گزرمن (گزه رم) فرمای غمزه ات را تا خون من بریزد ورنی سنین الیندن من یارغییا باریرمن (وگرنه سنین الیندن دوشمنه پناه آپارارام) هردم به خشم گویی: بارغیل منیم قاتیمدان (: قاچ گئت منیم یانیمدان) من روی ترش کرده ، نزدیک تو دورورمن (دورارام) روزی نشست خواهم، یالقیز سنین قاتیندا (فقط سنین یانیندا) هم سن چاخیرایچرسن ، هم من قیمیز چیلرمن (هم تو شراب نوشی هم من قمیز نوشم) روزی که من نبینم، آن روی همچو ماهت جانا!نشان کویت، ازهرکسی سورورمن (سوروشارام) آن شب که خفته باشی، مست و خراب شاها! نوشین لبت به دندان، قی یی ـ قی یی توتورمن (لبانت را گاز می گیرم) ماهی چو شمس تبریز ، غیبت نمود، گفتند: از دیگری نپرسید، من سؤیله دیم آریرمن (من دئدیم تاپارام)
۹۴/۲/۱۵ ۱۴:۵۰
[quote name="ادبلی"] از اینکه بسیار استادانه وبا دلیل ومنطق،به نظرات دوستان پاسخ داده اید.باید به شما احسنت گفت .ادبیات فولکلور آذربایجان فراتر وگسترده تر ازاین حرفهاست ،که هر صاحب نظری با حداقل اطلاعات وشناخت سطحی بتواند آنرا نقد کند. بایستی یاد بگیریم برای تمام حرفهایی که میزنیم ونقل قولهایی که میکنیم ،دلیل وپشتوانه محکمی داشته باشیم. رعایت اصول ومهم تر از همه حسن صداقت رانیز فراموش نکنیم. درود بر شما بخاطر قریحه ادبی بسیار قویتان. [/quote] خواهش می کنم. از اینکه متوجه شدید ترکی نوشتاری با ترکی تاکستانی متفاوت هست خوشحالم. هیچ یک از دهها گویش ترکی ایرانی، مبنای ترکی آذربایجانی نیست، چه تبریزی باشد چه فریدن اصفهانی.
۹۴/۲/۱۵ ۱۴:۲۸
از اینکه بسیار استادانه وبا دلیل ومنطق،به نظرات دوستان پاسخ داده اید.باید به شما احسنت گفت .ادبیات فولکلور آذربایجان فراتر وگسترده تر ازاین حرفهاست ،که هر صاحب نظری با حداقل اطلاعات وشناخت سطحی بتواند آنرا نقد کند. بایستی یاد بگیریم برای تمام حرفهایی که میزنیم ونقل قولهایی که میکنیم ،دلیل وپشتوانه محکمی داشته باشیم. رعایت اصول ومهم تر از همه حسن صداقت رانیز فراموش نکنیم. درود بر شما بخاطر قریحه ادبی بسیار قویتان.
۹۴/۲/۱۵ ۱۴:۲۰
صنعت تلمیع در باب شعرای دو زبان ِ ترکی و فارسی یک سویی ست.بدین صورت که اگر شاعر ذاتاً ترک بوده است به علت آشنایی با زبان فارسی،ابیات فارسی در شعر خود گنجانده است.اما اگر شاعر ذاتاً فارس زبان بوده،تقریباً هیچ گاه ابیاتی از زبان ترکی در ملمع خود بکار نبرده است،در واقع نتوانسته است. تلمیع فارسی-ترکی آذربایجانی از صائب تبریزی شاه من، در کوی تو تا کی کنم فریاد هی؟ داخئ طاقت قالمامئشدئر،داد هی،بیداد هی همدمم غم،مونسم غم،دلبرا غمخوار غم ای دولانئم باشئنا،سنسیز دگیل دیل شاد هی[4] یکی از شعرای قدرتمند در ملمع سرایی،حکیم سید ابالقاسم نباتی ست. تلمیع های ترکی-فارسی و ترکی-عربی وی مشهورند. تلمیع ترکی آذربایجانی-عربی از نباتی هاردادئر ساقی اول اؤزؤ گؤلگؤن راحة الرّوح قُوَّة الاجسام صاف ؤ پاکیزه چؤن عذار بوتان دافِع الخوف مانع الغمام[5] و یا سنین اولسون او باده ی کوثر منه زاهید بو ساغر ِ می ناب! اَنا رُمّان و تین و البطّیخ اَنتَ طوبی لَهُم و حُسن مآب[5] تلمیع فارسی-ترکی آذربایجانی از نباتی ای خسرو مه رویان گل بیرجه گؤلؤستانه تا مئهر روخت پرتو سالسئن گؤلؤ ریحانه[5] یکی دیگر از شعرای برجسته که به سه زبان ترکی،عربی،فارسی مسلط بود،مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بایاتلئ بود. او به سه زبان مذکور آنچنان مسلط بود که به قول خود: در خلق نظم و نثر به این سه زبان، تفاوتی میان زبان مادری خود(ترکی آذربایجانی) با دو زبان دیگر نمی دید. تلمیع ترکی آذربایجانی-عربی از فضولی جان وئریر رایحه ی تربت ِ پاکئن،ای تاک! نَوّر الله لَکَ الارضَ سَقَ اللهُ ثَراک حرمت ائتدین مئیه،تعظیم ایله توتدون ساقی عَظّم اللهُ لَکَ الاَجرَ عَلیَ اللهِ جَزاک[6] از دیگر شعرای مسلط به زبان های چند گانه می توان به نوایی و مولانا اشاره کرد، شعر زیر تلمیعی ست فارسی-ترکی جئغتای از مولانا دانی که من بعالم، یالغئز سینی سیورمن چون دربرم نیایی،اندرغمت اؤلرمن من یارباوفایم، برمن جفا قیلورسن گرتومرانخواهی، من خودسینی تیلرمن رویی چوماه داری، من شاد دل ازآنم زان شکرین لبانت، بیر اؤپگه نی تیلرمن تو همچو شیرمستی، منیم قانئم ایچرسن من چو سگان کویت دنبال توگیزرمن فرمای غمزه ات را، تاخون من نریزد ورنه سینینگ ایلینگدن، من یارغیگه باررمن هردم به خشم گویی: بارکیت منیم یانیمدن من روی سخت کرده، نزدیک تو توررمن روزی نشست خواهم، یالغئز سینینگ قانینگده هم سن چاغئرایچرسن، هم من قمیز چیلرمن روزی که من نبینم، آنروی همچوماهت جانا!نشان کویت، ازهرکسی سوررمن آن شب که خفته باشی، مست وخراب شاها نوشین لبت به دندان، قی یی-قی یی توتورمن ماهی چوشمس تبریز، غیبت نمود،گفتند: ازدیگری نپرسید، مین سؤیله دیم آریرمن[7] گاهاً مصرع و یا بیت زبان دوم شعر، به طور لحظه ای، در شعر زبان اول ظاهر می شود.این بیشتر حالت توصیفی،و یا تصدیقی-تأکیدی دارد.و یا مصرعی از زبان اول آورده می شود و مصرع قبلی و یا بعدی،ضرب المثلی از زبان دیگر است که به این گونه اشعار ملمع گفته نمی شود. هر چند کآزمودم از وي نبود سودم من جرب المجرب حلت به الندامه[1] حافظ مسلط بودن به دو یا چندین زبان،کافی بر سرودن ملمع قدرتمند نیست.حفظ موضوع و وزن شعر به چندین زبان در یک قالب شعری کاری بس دشوار است. اما زمانی که دو و یا چندین زبان از نظر ساختاری تفاوت اساسی با یکدیگر داشته باشند این در وهله ی اول واقعاً غیر ممکن به نظر می رسد.اگر چه سرایش ملمع های فارسی-عربی نیز بسیار دشوار است،اما از یاد نبریم که مصوت های عربی و فارسی به عینه مشابه اند.و این مشکلی فنی، در سرایش ملمع های فارسی-عربی بوجود نمی آورد.اما مصوت های ترکی به کل با مصوت های عربی و فارسی متفاوت می باشد.و حتی در سرایش شعر عروضی تماماً ترکی، همواره مشکلاتی جهت حفظ وزن شعر، به وجود آمده است.بر این اساس سرایش ملمع های ترکی-فارسی یا ترکی- عربی سخت تر به نظر می رسد.شعرای انگشت شماری به بیش از دو زبان،ملمع سروده اند.در این میان اگرچه سعدی ملمعی به عربی-فارسی-لهجه ی شیرازی دارد.اما این ملمع را نمی توان سه زبانه خواند چرا که گویش شیرازی جزو لهجه های زبان فارسی ست.و خود زبان مستقل محسوب نمی شود.پیش تر نیز گفتیم که تقریباً هیچ شاعر ذاتاً فارسی، به زبان ترکی مسلط نبوده است.پس برای جستجوی ملمع های سه زبانه،باید در دیوان شعرای ترک جستجو کنیم. در میان شعرای ترک،اگرچه اکثراً به سه زبان مسلط بودند اما طبق آنچه که پیش تر نیز گفتیم،مسلط بودن به چندین زبان اگرچه لازم،ولی شرط کافی برای سرایش ملمع غني نیست. شعرایی نظیر نوایی،باقی،فضولی،انوار،نباتی و... همگی دیوان های کبیری در دو یا سه زبان دارند. برای انتخاب برترین ملمع،باید تمامی جوانب را در نظر گرفت.ساختار شعر اگرچه باید حفظ شود اما دقت به ساختار مفهومی و رسایی آن به گونه ای باید باشد که مخاطب در حین خواندن ملمع،احساس به چند زبانه بودن شعر نکند و در عینه چند زبانه بودن شعر، یکپارچگی آن فرو نریزد.بکار گیری آرایه های ادبی و آوردن تمثیل از فرهنگ های مختلف و از همه مهمتر ربط آنها بر همدیگر کار ِ ما را در انتخاب این تا حدودی آسان خواهد کرد.نبايد از ياد برد كه ساختار زبان تركي التصاقيست،حال آنكه عربي و فارسي جزو زبانهاي غير پيوندي هستند. در زير يك ملمع قدرتمند عربي-فارسي-تركي آذري از عمالدين نسيمي شاماخي مثال آورده مي شود: ایها الراغبون فی الاوقات اذکروها فما مضی قد فات فوت فرصت مکن چو وقت صفاست که بسی هست در جهان آفات ایردی بیر دم کی بهجتیندن آنئن سگیز اوچماغا دؤندؤ آلتی جهات عش کما عاش عاشق و معشوق طارت النفس و طابت الاوقات سبزه ی خضروش جوانی علم چئشمه ی آب را رسید حیات نظر ائت اولو یئر دیریلدیگیینه رحمت آثاری گؤستریر آیات زارت التایبات بالاقداح غنّت الطّایرات بالاصوات جلوه گر شد همه عرایس باغ چون بر افروخت رخ بنین نبات می و معشوق،سبزه،آب روان بند غمدن بو دؤردؤ وئردی نجات انّما الّاح راحت الارواح انت اشرب روایح الکاسات خاصه در اعتدال نوروزی کآب کوثر شد و جهان جنّات برکات ایستمه اول آدمدن کی بو موسمده قئلمیه حرکات لکن الدّهر قد ینادینا اکثروا الذّکر و خادم اللذّات حاصلی نیست عمر فانی را جز ملاقات ذات پاک صفات قلبیله گر دیری اولاسان هی! حق اؤزؤن ائیلیه ر سن اثبات الذی فی حیاته قد عاش من یفوت و صاله قد فات آن که تیغش به ملک داد قرار وان که حکمش ز کوه برد ثبات قدرتین رفعتینه مئهر و فلک صدر سینه دئدی وئردی برات انظروا فعله بکلّ حسن فیکونونه ابوالحسنات ای به خضر و سکندری مشهور نور گشته به عدل تو ظلمات روم و شام مؤلکؤ باشئنا صدقه چین و ماچین ائلی تنینه زکات انزلت فی الکلام و الانجیل کتبت فی الزبور و التّورات آیت عدل و بزل و علم و عمل چار حدّش تویی در او یک ذات گؤزؤمؤن شطّ حسرتینده مدام نیلگؤن ائیله میش دونونو فرات بخت شمعینی گؤر یؤزؤنده آنئن کی ممثلدیر زجاجه ی مشکات روخ اوتارسان،پیاده و هم شاه فیل و فرزین نولا چؤ سؤرسن آت نصرت ین روم ائلینده تیکسه علم کؤفر و محو ائیلیه حبشده غزات سودا یوخدر لطافتین جانی اوددا وارمئ مهابتین هیهات! عالم الغیب خاطرین مثلی نقش دیوار صورت مرآت طور اولدو شها کی موسی وار قلب طوروندا ائیله دین میقات باش اوروب سجده قئلئر آیاغئنا سن آیاغ ایچجک بنین و نبات یئنه اهل و فرشته لر گؤیدن چاغئرئر نوش باد اب حیات! جام ایله اولدوغوندا لب بر لب لبی شربت اولور پیاله نبات بولمادئ بو قصیده نین میثلین حدّ سیواس خطّه ی توقات شؤکر املاک ایچینده کیم واردئر مدحینیزده مونون کیمی ابیات نئجه ائده تجلی ائدیبه نی صولت القلب عُزلت الخلوات مغتنم نعمتین ایله هر دل من چالارام قورو یئره نغمات وقتدیر کم دوعا یئرینه یئنه مستجاب ائده قاضی الحاجات روضه سینه رسول یزدانئن ایردیگیینجه تحیّت و صلوات خدمتینده قبول اولا دیله گییم دولتیندن ایراق اولا نکبات وزنین اسگییلمه سین بو دؤنیادان فاعلالاتن مفاعلُن فع لات چون نسیمی قولوندورور ضبط ائت کی اولوبدور بو مستحقّ زکات گر چی گؤل دسته لیگیینه یاراماز نئجه کیم دئر آنئ یابانا آت[8] ملمع تركي - فارسي زير يكي از شاهكارهاي ادبي نسيمي محسوب مي شود: منابع 1.کزازی، میرجلال‌الدین، زیباشناسی سخن پارسی: بدیع، نشر مرکز، تهران، چاپ دوم ۱۳۷۳. 2.دیوان اشعار حافظ به مقدمه و تصحیح دکتر الهی قمشه ای. 3.دیوان اشعار سعدی به تصحیح فروغی. 4.ديوان اشعار تركي صائب تبريزي،انتشارات تكدرخت. 5.دیوان اشعار حکیم سید ابالقاسم نباتی به تصحیح پروفسور صدیق. 6.دیوان اشعار مولانا حکیم شیخ ملا محمد فضولی بایاتلئ به مقدمه پرفسور صدیق. 7.متون برگزیده ی ترکی از پروفسور صدیق. 8.دیوان اشعار عمادالدین نسیمی تبریزی،به تصحیح پروفسور صدیق.
۹۴/۲/۱۵ ۱۴:۱۸
تلمیع در نظم و نگاهي گذرا بر آثار بزرگان آن تلمیع در لغت به معنی رنگارنگ گردانیدن است. تَلمیع یا دوزبانگی یکی از آرایه‌های ادبی در علم بدیع است. تلمیع آن است که یک شعر یا سروده در دو زبان یا گاه بیشتر سروده شده باشد. به شعری که به این روش سروده شده باشد شعر مُلَمَّع گفته می‌شود. روش سخنوران در بهره‌گیری از این آرایه ادبی اینست که پاره‌ای یا بیتی از شعر را به زبانی دیگر می‌سرایند. چنین علمی اکثراً نزد شعرای بزرگ بوده است.چیره دستی در صنعت تلمیع،تنها به قدرت قلم شاعر بستگی ندارد،ممکن است یک شاعر چیره دست،نتواند ملمع قدرتمندی بسراید.پس از رسوخ اسلام به ایران،علوم اسلامی نظیر عرفان و فلسفه ی الهی وارد ادبیات سایر ملل شد.بر این اساس اکثراً، یک پای ملمع بیتی به زبان عربی بوده است،این ممکن است در قالب حدیثی از اهل بیت(ع) و یا آیه ای از قرآن کریم آمده باشد و يا بر حسب تسلط شاعر به زبان ثاني و يا ثالث،دقيقاً جمله اي از خود شاعر باشد.
۹۴/۲/۱۵ ۱۳:۲۴
[quote name="حسین پوربهرامی"] [quote name="کارشناس ارشد ادبیات"] تا جایی که می دانم ملمع اشعار فارسی است که مصرع یا قسمتهایی از مصرع عربی باشد. فارسی ترکی شاید ابداع خودتان باشد. [/quote] خوشحالم که ادبیات خوانده‌اید! فقط یک درصد احتمال بدهید چه می‌شد اگر پزشکی یا مهندسی می‌خواندید! [/quote] آقای پوربهرامی بهتر است از نیش و کنایه پرهیز کنید. مخاطب من استاد فن و بیان آقای نائبی است نه شما. از توضیحات باحوصله استاد سپاسگزارم.
۹۴/۲/۱۵ ۱۳:۲۲
[quote name="محمدصادق نائبی"] [quote name="کارشناس ارشد ادبیات"] [quote name="محمدصادق نائبی"] آغازین شعر حافظ شیرازی را به یاد آرید که تلمیع عربی ـ فارسی است: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها [/quote] آقای نائبی با سلام و تشکر از شعر ملمع زیبایتان تا جایی که می دانم ملمع اشعار فارسی است که مصرع یا قسمتهایی از مصرع عربی باشد. فارسی ترکی شاید ابداع خودتان باشد. ضمنا در شعر ملمع باید قسمت عربی نیز از خود شاعر باشد نه نقل قول از دیگران. اگر نقل از دیگری باشد آنرا تلمیح می گویند نه تلمیع. پس الا یا ایها الساقی که مال حافظ نیست نمی تواند ملمع باشد. [/quote] باسلام. 1 ـ احتمالا جنابعالی ادبیات فارسی خوانده اید و تلمیعات فارسی ـ عربی دیده اید وگرنه تلمیع فارسی ـ ترکی ابداع بنده نیست و 800 سال پیش مولوی گفته است: سودای رخ لیلی شد حاصل ما خیلی ـ مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه 2 ـ اینکه شعر به زبان دوم هم متعلق به شاعر باشد در تعریف تلمیع وجود ندارد و سلیقه بعضی ادباست. 3 ـ تعجب می کنم می فرمایید اگر قسمت عربی (در واقع زبان دوم) متعلق به شاعر نباشد می شود "تلمیح"! اصلا مگر در صنعت "تلمیح" لزوما باید به آیه و حدیث عربی اشاره کنیم؟ مگر نمی توان به حکایات و موضوعات فارسی اشاره کنیم؟ شما در صنعت تلمیح زیر اصلا حدیث و آیه و مثل عربی نمی بینید و کاملا اشاره به موضوعی ایرانی است که مرحوم شهریار با اشاره به داستان رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی می گوید: "نوشدارويی و بعد از مرگ سهراب آمدي" در این مصرع "مرگ سهراب" یک صنعت تلمیح است و هیچ اشاره عربی وجود ندارد. [/quote] بله درست است. من با ادبیات زبان مادری ام آشنایی ندارم. ممنون از توضیحات کاملتان.
۹۴/۲/۱۵ ۱۳:۰۱
بسیار زیبا بود.. تشکر
۹۴/۲/۱۵ ۱۲:۰۵
همسایه محترم آقای نائبی عالی بود .
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۴۱
[quote name="کارشناس ارشد ادبیات"] تا جایی که می دانم ملمع اشعار فارسی است که مصرع یا قسمتهایی از مصرع عربی باشد. فارسی ترکی شاید ابداع خودتان باشد. [/quote] خوشحالم که ادبیات خوانده‌اید! فقط یک درصد احتمال بدهید چه می‌شد اگر پزشکی یا مهندسی می‌خواندید!
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۳۳
[quote name="کارشناس ارشد ادبیات"] [quote name="محمدصادق نائبی"] آغازین شعر حافظ شیرازی را به یاد آرید که تلمیع عربی ـ فارسی است: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها [/quote] آقای نائبی با سلام و تشکر از شعر ملمع زیبایتان تا جایی که می دانم ملمع اشعار فارسی است که مصرع یا قسمتهایی از مصرع عربی باشد. فارسی ترکی شاید ابداع خودتان باشد. ضمنا در شعر ملمع باید قسمت عربی نیز از خود شاعر باشد نه نقل قول از دیگران. اگر نقل از دیگری باشد آنرا تلمیح می گویند نه تلمیع. پس الا یا ایها الساقی که مال حافظ نیست نمی تواند ملمع باشد. [/quote] باسلام. 1 ـ احتمالا جنابعالی ادبیات فارسی خوانده اید و تلمیعات فارسی ـ عربی دیده اید وگرنه تلمیع فارسی ـ ترکی ابداع بنده نیست و 800 سال پیش مولوی گفته است: سودای رخ لیلی شد حاصل ما خیلی ـ مجنون گیبی واویلا اولدوم یئنه دیوانه 2 ـ اینکه شعر به زبان دوم هم متعلق به شاعر باشد در تعریف تلمیع وجود ندارد و سلیقه بعضی ادباست. 3 ـ تعجب می کنم می فرمایید اگر قسمت عربی (در واقع زبان دوم) متعلق به شاعر نباشد می شود "تلمیح"! اصلا مگر در صنعت "تلمیح" لزوما باید به آیه و حدیث عربی اشاره کنیم؟ مگر نمی توان به حکایات و موضوعات فارسی اشاره کنیم؟ شما در صنعت تلمیح زیر اصلا حدیث و آیه و مثل عربی نمی بینید و کاملا اشاره به موضوعی ایرانی است که مرحوم شهریار با اشاره به داستان رستم و سهراب در شاهنامه فردوسی می گوید: "نوشدارويی و بعد از مرگ سهراب آمدي" در این مصرع "مرگ سهراب" یک صنعت تلمیح است و هیچ اشاره عربی وجود ندارد.
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۲۹
[quote name="محمدصادق نائبی"] [quote name="محمدبیضائی"] جناب مهندس نائبی بسیار زیبا و دلنشین بود.دست مریزاد.جناب مهندس بیت دوم مصراع اول به نظرم رسید وزن رعایت نشده. [/quote] شعر بر وزن "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" هست و در تمام شعر خطایی صورت نگرفته است. شاید شما در مصرع "از دل آرامم ربود و قایغی اکدی کؤنلومه" تسهیل همزه یا حذف همزه را رعایت نمی کنید. یعنی بین "دل" و "آرامم" باید سکون "دل" را حذف و بجای آن "آ"ی "آرامم" را بخوانید تا تسهیل همزه صورت گیرد بصورت: از دلآرامم ربود و ... هرچند در اینجا منظور این است که آرامش دل را از دست دادم نه دلارام را از دست دادم. [/quote] ممنون از توضیحات قانع کننده تان
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۲۴
[quote name="ادبلی"] تلمیع جالبی بود اما زبان گویشش شبیه لهجه تاکستان- خرمدره- و.............قزوین بود [/quote] این شعر براساس گویش نیست بلکه زبان رسمی و نوشتاری ترکی آذربایجانی است.
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۲۰
[quote name="محمدبیضائی"] جناب مهندس بیت دوم مصراع اول به نظرم رسید وزن رعایت نشده. [/quote] وزن به خوبی رعایت شده و بحر آن رمل مثمن محذوف هست.
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۱۷
[quote name="محمدصادق نائبی"] آغازین شعر حافظ شیرازی را به یاد آرید که تلمیع عربی ـ فارسی است: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها [/quote] آقای نائبی با سلام و تشکر از شعر ملمع زیبایتان تا جایی که می دانم ملمع اشعار فارسی است که مصرع یا قسمتهایی از مصرع عربی باشد. فارسی ترکی شاید ابداع خودتان باشد. ضمنا در شعر ملمع باید قسمت عربی نیز از خود شاعر باشد نه نقل قول از دیگران. اگر نقل از دیگری باشد آنرا تلمیح می گویند نه تلمیع. پس الا یا ایها الساقی که مال حافظ نیست نمی تواند ملمع باشد.
۹۴/۲/۱۵ ۱۱:۱۵
تلمیع جالبی بود اما زبان گویشش شبیه لهجه تاکستان- خرمدره- و.............قزوین بود
۹۴/۲/۱۵ ۱۰:۵۷
[quote name="محمدبیضائی"] جناب مهندس نائبی بسیار زیبا و دلنشین بود.دست مریزاد.جناب مهندس بیت دوم مصراع اول به نظرم رسید وزن رعایت نشده. [/quote] شعر بر وزن "فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن" هست و در تمام شعر خطایی صورت نگرفته است. شاید شما در مصرع "از دل آرامم ربود و قایغی اکدی کؤنلومه" تسهیل همزه یا حذف همزه را رعایت نمی کنید. یعنی بین "دل" و "آرامم" باید سکون "دل" را حذف و بجای آن "آ"ی "آرامم" را بخوانید تا تسهیل همزه صورت گیرد بصورت: از دلآرامم ربود و ... هرچند در اینجا منظور این است که آرامش دل را از دست دادم نه دلارام را از دست دادم.
۹۴/۲/۱۵ ۱۰:۵۱
[quote name="تورک اوغلو"] سایین آغیر ویقارلی یازیچی نائبی بی! بو شئعرینیزدن چوخ فایدالاندیم. "آستالمادی" اصلینده "آستا" دی کی فارس دیلینده "آهسته" دی. کاش اونون یئرینه "آزالمادی" ایشلدیدینیز. [/quote] فارس دیلینده "آهسته" تورکجه سؤز دو. تورکجه ده "آست" ، آز و آشاغی معناسیندا دی. آسستانا، آستان، آستا، آستاجا، آستین بو سؤزدت دوغولوب و فارس دیلینه گئدیب. بو سؤزلر تورکجه ده کؤکی وار آمما فارسجادا کؤکسوز دو.
۹۴/۲/۱۵ ۱۰:۴۳
جناب مهندس نائبی بسیار زیبا و دلنشین بود.دست مریزاد.جناب مهندس بیت دوم مصراع اول به نظرم رسید وزن رعایت نشده.
۹۴/۲/۱۵ ۱۰:۲۸
[quote name="امید"] [quote name="امین کریم پور"] اسم این سبک شعر چیه؟ [/quote] سبک من درآوردی [/quote] من این سبک را درنیآوردم بلکه عمری به درازی شعر دارد. آغازین شعر حافظ شیرازی را به یاد آرید که تلمیع عربی ـ فارسی است: الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها ـ که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
۹۴/۲/۱۵ ۱۰:۱۳
سایین آغیر ویقارلی یازیچی نائبی بی! بو شئعرینیزدن چوخ فایدالاندیم. "آستالمادی" اصلینده "آستا" دی کی فارس دیلینده "آهسته" دی. کاش اونون یئرینه "آزالمادی" ایشلدیدینیز.
۹۴/۲/۱۵ ۰۹:۰۵
چوخ جالب بود دستت آغریماسین منیم کی خوشیما آمد
۹۴/۲/۱۵ ۰۸:۴۶
با سلام و احترام زیبا و جالب بود مهندس
۹۴/۲/۱۵ ۰۸:۳۹
خیلی خوبه ذوق وادبی به کار رفته همراه با نظم ونثر
۹۴/۲/۱۵ ۰۷:۲۶
[quote name="عبارات سخت"] قایغی= ؟ آستالماق= ؟ دالماق = ؟ (یولدان گئرى)گئرى=؟ [/quote] قایغی غم آستالماق فروکش کردن دالماق غرق شدن گئری عقب
۹۴/۲/۱۵ ۰۲:۰۳
خلاقيت و هنر موج مي زند.
۹۴/۲/۱۵ ۰۱:۲۹
قایغی= ؟ آستالماق= ؟ دالماق = ؟ (یولدان گئرى)گئرى=؟
۹۴/۲/۱۵ ۰۱:۰۴
[quote name="امین کریم پور"] اسم این سبک شعر چیه؟ [/quote] صنعت تلمیع
۹۴/۲/۱۵ ۰۰:۵۰
[quote name="امین کریم پور"] اسم این سبک شعر چیه؟ [/quote] سبک من درآوردی
۹۴/۲/۱۵ ۰۰:۱۳
اسم این سبک شعر چیه؟

اخبار روز