کد خبر: ۱۵۲۴۸
۵۳۴۶ بازدید
۴۱ دیدگاه (۴۱ تایید شده)

یک جمعه با نامداران میانه

۱۳۹۲/۷/۱۳
۲۲:۵۸

 

 

نوادر میانه که نه ، بلکه نوادر ایران. مگر در کشورمان آشیق بولود دومی وجود دارد؟ مگر مثل استاد اجلی وجود دارد؟ نه! اینها نوادر روزگار ما هستند. اینها نامداران میانه و ایرانند. اینها فرستادگان خداوند در بین ما انسانها هستند. ذره ای از قدرت نقاشی و موسیقی و عاشقی خداوند در بین هنرمندان متبلور می شود و انسانهایی در روی زمین پا می گذارند که نه در زمینند نه در آسمان.

بهانه ای می شود تا پس از غم گران از دست دادن دوست عزیزمان بهرام سارنگ ، مفاخر میانه را به منزل دعوت کنم. وقتی با اینهایی ، تو گویی در جهان مادی نیستی. دیگر از آن دغل بازی و دو رنگی و غرور و تکبر خبری نیست. استاد جواهری این یادگار استاد بنان و استاد دوامی با تمام بزرگی و نام و شهرت با دیدن آشیق بولود کاملاً دو خم شده و دستان آشیق را می بوسد. آشیق مانع می شود ولی استاد می گوید: این احترام به یک تاریخ کهن و مردم تاریخ ساز است.

آشیق بولود در 81 سالگی همچنان بر زخمه ساز می نوازد و می خواند. او سرآمد موسیقی آشیقی است.

 

آشیق بولود جوادی

استاد جواهری، یادگار اساتید بنان و هم دوره استاد شجریان با اینکه کسالت جمسی و روحی دارد لیکن در 76 سالگی تار را روی ابوعطا کوک می کند و پس از درآمد به چهار پاره می رود.

 

استاد جواد جواهری استاد تار و آواز

 

قاسم مهداد ؛ همان قاسم مهداد دوست داشتنی. همان مهداد بزرگ، همانی که بنیانگذار مونولوژی میانه است. همانی که من دنبالش افتادم. بله! همان مهدادی که وقتی دهان باز می کند در و صدف می ریزد. خدایا! مگر این مهداد می داند چه می خواهیم صحبت کنیم که اینقدر بداهه گویی می گوید و اشعاری از عراقی و خواجو و مولوی می آورد؟ خدایا این مهداد چه ذهنی دارد که اینقدر برای هر موضوعی شعر و مثال می آورد؟

 

قاسم مهداد نویسنده کتاب میانه دروازه آذربایجان

 

 

دانیال ، همان دانیال اژدری شاهد ، همانی که سایه برادر بزرگ فرصت نمی دهد بزرگی اش را ببینیم. همانی که در کمتر از 30 سالگی کار 70 ساله ها را می کند. همانی که در حضور بزرگان موسیقی و شعر و آواز با اطمینان خاطر ویولن را در مخالف کوک کرده و دلنوازانه می نوازد. تار می زند و به همان راحتی کمانچه را در دست می گیرد.

 

دانیال اژدری شاهد تار و سه تار و ویولن و کمانچه

 

 

استاد شمس خلخالی ، با غزل های ناب و ستودنی که شاعر بزرگی چون استاد اجلی بیت به بیت درخواست تکرار می کند و تحسینش می کند. او پدر سورالیسم سوژه ای ایران است.

آن یکی را که دیگر همه می شناسیم. استاد اجلی همانی که سال گذشته نشان درجه یک هنری دریافت کرد. همانی که 50 سال پیش گلگشت را ابداع کرد. همانی که استاد شهریار عاشقش بود و می گفت: در غزل و شعر شهریار من استم ـ در خط و نقشی تو شهریار اجلی!

شاهد ؛ او را که می شناسید. او نابغه دوران است. ساز می زند. آواز می خواند. ساز می سازد. او پدر سنگ نگاری در جهان است. با تمام پیچیدگی و بزرگی به سادگی پیش ماست و با ما هم صحبت می شود.

آن یکی عزیزم یحیی رایگانی است. دایره المعارفی از فقه و حقوق. انسانی بزرگ با شخصیتی افتاده و شکسته. هرکه یک بار با او بیافتد یک عمر رهایش نمی کند.

آشیق شجاعی از شاگردان ممتاز آشیق بولود با صدای پر و آذربایجانی همه را مسحور می کند.

ملکی عزیز هم که در همراهی استاد شمس ما را مفتخر می کنند.

و همسر استاد شاهد که همواره در کار و هنر در کنار اوست و سهم زیادی در ماندگاری و استواری هنری و کاری استاد دارد.

 

مشاهیر و مفاخر میانه2

غروب جمعه فرا می رسد و غم جدا شدن از این بزرگان مرا فرا می گیرد. خدایا! سارنگ من اکنون در این جمع نیست. روحش را آرام بخش تا صدای داوودی اش بهشتیان را شاد کند. خدایا عمر این بزرگان را طولانی کن تا با نور وجودشان این تاریکی ها را روشنی بخشیم.

 

مشاهیر و مفاخر میانه1

 

 

 

 

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

۹۹/۱۰/۱۰ ۰۸:۲۰

سلام و عرض ادب در خدمت گروهي از دوستان هستم كه همه از شاگردان اقاي مهداد بوديم در صورت امكان تلفن تماس ايشون را ميخواستم لطف كنيد ٠٩١٢١٢٥١٩٤٩

۹۲/۷/۱۹ ۱۵:۰۳
بازم گلی به گوشه جمال جناب نایبی عزیز که در پاسداشت و نکوداشت فرهنگی میانه گوی سبقت را از متولیان امر نیز ربوده است و یک تنه کاری می کند کارستان .... زنده باشی گرانمایه.
۹۲/۷/۱۸ ۰۹:۵۶
تک تک موهای سپید این هنرمندان ، یک دنیا تجربه است که ما به آسانی از کنارش می گذریم ، رسیدن به این درجه ، حاصل سختی کشیدن ها ست ، خدا قوت .
در این بین علاوه بر استاد فرید ، استاد بیاض امیرعطایی نیز غایب هستند .
۹۲/۷/۱۸ ۰۶:۴۱
[quote name="محمدصادق نائبی"] در مورد ساقی نامه غیر از بحر متقارب ، بنده چنین اعتقادی ندارم. هر موضوعی مرتبط با ساقی نمی تواند ساقی نامه باشد وگرنه غزل نخستین حافظ "الا یا ایها الساقی ..." هم باید ساقی نامه باشد. اگر دلیل محکمی برای این ادعایتان دارید لطفاً ارائه دهید تا بهره ببریم. [/quote]

[quote name="سید احسان"]
اما این که وزن ساقی‌نامه را هم فقط محدود به بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) کنیم درست نیست.[/quote]
ولی علامه دهخدا هم می گویند ساقی نامه در بحر متقارب است:

ساقی‌نامه به نقل از دهخدا «نوعی شعر مثنوی در بحر متقارب [مثمن مقصور یا محذوف] است [وزن و گویش حماسی دارد] که در آن شاعرخطاب به ساقی کند و مضامینی در یاد مرگ و بیان بی‌ثباتی حیات دنیوی و پند و اندرز و حکمت و غیره آورد. با اینکه این نوع شعر را به علت ذکر باده و جام با سایراشعار خمریه مناسبتی است اما دو شرط اینکه مثنوی باشد و در بحر متقارب گفته آید آن را نوع خاصی در میان اشعار فارسی قرار می‌دهد و نیز روح خاص فلسفی و اخلاقی و عرفانی این نوع منظومه‌ها با مضامین عادی سایر خمریات تفاوتی آشکار دارد.»
۹۲/۷/۱۸ ۰۶:۳۸
در مورد ساقی نامه خیلی چیزها خواندم و کنجکاو شدم اجرایش را بشنوم. توی اینترنت اینو پیدا کردم خیلی جالب بود. شما هم گوش کنید تا ساقی نامه را بشناسید:
[url]http://www.4shared.com/account/file/34365762/a82b0696/05Saghi_Nameh.html?[/url]
۹۲/۷/۱۸ ۰۵:۲۶
[quote name="محمدصادق نائبی"][list][*]
دوست عزیزم آقا سید احسان عزیز!
با تشکر از توضیحات خوبتان ، دوست داشتم ساقی نامه را در ماهور نیز توضیح دهید چراکه ردیف های آوازی را خوب و صحیح اجرا می کنید.
در مورد ساقی نامه غیر از بحر متقارب ، بنده چنین اعتقادی ندارم. هر موضوعی مرتبط با ساقی نمی تواند ساقی نامه باشد وگرنه غزل نخستین حافظ "الا یا ایها الساقی ..." هم باید ساقی نامه باشد. اگر دلیل محکمی برای این ادعایتان دارید لطفاً ارائه دهید تا بهره ببریم.[/list][/quote]

در ردیف میرزا عبدالله گوشه‌ی ساقی‌نامه و صوفی‌نامه در دستگاه ماهور موجود است. شکل اجرای آن، همان است که آقای شهرام ناظری در کاست ساقی‌نامه‌ی خود اجرا کرده‌اند.
ما نمی‌توانیم هر شعری که در آن ساقی را خطاب قرار داده‌اند، ساقی‌نامه بدانیم. این درست است! اما آن گونه که برادر ارجمند آقای مهندس نائبی گفتند، آن چه که مثلا حافظ به عنوان «الا یا ایها الساقی» سروده است، غزل است و نه مثنوی. در حالی که ساقی‌نامه در شکل مثنوی سروده می‌شود و تعداد ابیاتش اصولاً بیشتر از 20 بیت است و ساقی و مطرب را خطاب قرار می‌دهد. اما این که وزن ساقی‌نامه را هم فقط محدود به بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فعل) کنیم درست نیست. یکی از دلایلی که باعث شده این وزن در سرودن ساقی‌نامه معروف باشد و شاعران از قدیم الایام بیشتر در این وزن شعر بگویند به عقیده‌ی من، پیوندی است که با گوشه‌ی ساقی‌نامه در دستگاه ماهور دارد. به این شکل که ریتم اجرایی این گوشه دقیقاً از نظر افاعیلی با بحر متقارب (فعولن) همسان است و اگر شعر در بحر دیگری سروده شود، خواندن این اشعار در گوشه‌ی ساقی‌نامه‌ی دستگاه ماهور دشوار و غیرمنسجم می‌شود. زیرا که تصانیف موسیقی هم دارای وزن افاعیلی هستند و شعر و موسیقی می‌بایست در هنگام اجرا همخوانی صحیح و درست با هم داشته باشند. به همین دلیل ترانه‌سرایی کار هر شاعری نیست و تخصص خود را می‌طلبد. یا می‌بینیم یک غزل معروف را یک خواننده می‌خواند اما در آن شکل و فرم موسیقی اصلا جانیفتاده و جالب و جذاب نیست. پیوند شعر و موسیقی اهمیت بسزا دارد.
نتیجه: شیوه‌ی اجرایی موسیقایی ساقی‌نامه در ماهور، شاعران را بر آن داشت تا در آن وزن شعر بسرایند تا مطربان بتوانند اشعارشان را به زیبایی در این ریتم اجرا کنند. همچنین مضامینی را در آن بگنجانند که با حال و هوای مجلس، یعنی مطرب و شاهد و ساقی نیز جور باشد.
والسلام
۹۲/۷/۱۸ ۰۴:۴۴
[quote name="قاسم نایبی"]من در این جمع همردیفان استادشهریار را به وضوح می بینم.[/quote]
از آرشیو سایت عکس منتشر شده ی زیر توسط مهندس نائبی را درآوردم. استاد شهریار در آغوش استاد اجلی فوت کرد.
[img]http://vom.ir/images/stories/ajallishahryar.jpg[/img]
این متن را مهندس نائبی نوشته:
[quote]تصویر زیر مربوط به 27 شهریورماه 1367 یعنی 23 سال پیش در بیمارستان مهر تهران است که استاد شهریار فوت کرد و در آخرین لحظه عمر خود در آغوش یار قدیمی خود استاد اجلی آرام گرفت و با زمزمه شعر زیر برای همیشه با غزل حافظ خداحافظی کرد و نزد خود حافظ رفت:
به تودیع تو جان می خواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت می کنم حافظ خداحافظ
ثنا خوان توام تا زنده ام اما یقین دارم
که حقّ چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حدّ هر گدا حافظ
به روی سنگ قبر تو نهادم سینه ای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بی صوت و صدا حافظ
در اینجا جامه ی شوقی قبا کردن نه درویشی است
تهی کن خرقه ام از تن که جان باید فدا حافظ
تو عشق پاکی و پیوند حسن جاودان داری
نه حسنت انتها دارد نه عشقت ابتدا حافظ
مگر دل می‌کَنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت می کنم حافظ خداحافظ[/quote]
لینک مطلب:
[url]http://vom.ir/%D8%A2%D8%B1%D8%B4%DB%8C%D9%88-%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8/%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8-%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF/4612-1390-08-14-17-25-26[/url]
۹۲/۷/۱۷ ۲۱:۳۱
[quote name="آگاه"]آقای نایبی 3-4 نفر که اسمش نامداران میانه نیست. من خیال کردم 100 نفر را به همایشی دعوت کرده اید که این تیترو زدید.[/quote]
من در این جمع همردیفان پروفسور هشترودی و دکتر حسابی و استاد شجریان و استاد شهناز و استادشهریار و استاد فرشچیان و امیرخانی و میرعماد و ... را به وضوح می بینم. در عجبم از این اظهار نظر دوستمان. البته جای مذمت نیست چراکه تقبیح همت والای انسانها و شکستن قدر ایشان از تقدیر و تعظیمشان نزد بی هنران سهلتر است. هریک از این عزیزان سرآمد 50 /60 سال تلاش علمی و هنری و ادبی و فرهنگی جامعه ی ما هستند. بسا صدها و هزاران نفری که جمع شوند و بی هیچ الفتی پراکنده شوند اما علقه و اتصال و موانست این چند نفر انسان فرهیخته و نامدار الهی و معنویست و همین ماندگاری ابدی نام و یادشان موجب شده صفت نامداری به ایشان اطلاق گردد والا من و تو که الآنش هم بی نام و نشانیم تا چه ر سد به فردا!
۹۲/۷/۱۷ ۱۸:۰۸
[quote name="خواننده همیشگی سایت"][quote name="محمدصادق نائبی"] اساتید موسیقی حاضر در سایت مانند استاد شاهد و جناب احسان می توانند این توضیح را کاملتر کنند.[/list][/quote]
توضیحات آقای سید احسان خیلی مفید بود. لطفا ایشان را معرفی کنید. آیا فامیلشان سید احسان است یا اسم کوچکشان؟[/quote]
جناب سید احسان شکرخدا ، اصفهانی هستند و صاحب تألیفات متعدد و اشعار زیبا. ردیفهای میرزا عبدالله را بسیار عالی مسلط بوده و تار و سه تار را بسیار دلنواز می نوازند. با اینکه ترکی نمی دانند ولی در بسیاری از کنسرت ها تصانیف و آواز هایی با شعر ترکی می خوانند. در استقبال از سید عظیم شیروانی می گوید:

- 1 –

بنای عهد قدم با تو بسته شد جانا،

که عشق باشد و آئین مهر و صدق و صفا،

حجاب عالم امکان ولی چو شد پیدا،

به کن فکان تجلای عالم اشیا،

اسیر صورت خاکی شدم در این اثنا،

که زد پیمبر قدسم نهیب وحی آسا:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

-2 –

گذشت و گردش دوران مرا همی گرداند،

در این سرا دل و جانم غریب و بی کس ماند،

اگر چه حس غریبم مدام می‌سوزاند،

اميد وصل تو ما را به هر طرف مي‌راند،

گذشت مستي و ديدم كه دست مي‌افشاند،

كلام حضرت سيد عظيم را مي‌خواند:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 3 –

جهان و خلق جهان را بیازمودم من،

به جستجوی خداوند عشق بودم من،

به هر کجا که از او جلوه بد ستودم من،

به اشک و ناله و حسرت، غزل سرودم من،

که گفت نغمه‌ي غيبي:«دلت ربودم من،

ببين نشان وفا را چه سان نمودم من»:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 4 –

شرار آتش حسرت به من نشان داد او،

اگرچه درد و بلا را به دوستان داد او،

ولي مرا دوهزار درد و يك زبان داد او،

به اقتضاي عنايت مگر چنان داد او،

كه فرصتم اگر اين بار ارمغان داد او،

حوالتم به افاضات اين بيان داد او:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 5 –

به تند باد حوادث، به موج و پيچش و تاب،

فكند تا بكشاند مرا به راه صواب،

که خوی، خو نکند با کثافت گنداب،

مرید راه ادب پخته شد چو در آداب،

شبی که رفته بدم با صفای دل در خواب،

بکرد حضرت پیری به قصد مژده خطاب:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 6 –

شد آنچه باید و می‌شد به یک ملاقاتم،

ز آفتاب کمالات ترک ساداتم،

رسید نور تجلی دوباره در ذاتم،

بجست پای دل از چنبر خیالاتم،

شنید چون که خداوند جان مناجاتم،

ز شش جهت همه آمد طنین اصواتم:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 7 –

بسی گره که به انگشت یار، شد بازم،

سزد اگر به قدمگاه او سرا ندازم،

منم که در ره خدمت به درد می‌سازم،

که تا قیام قیامت به عشق پردازم،

به رای صائب آن ترک آذری نازم،

که گفت از سر حکمت حدیث این رازم:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 8 –

جمال حضرت حق در تو دیده‌ام ای یار!

اگرچه رنج فراوان کشیده‌ام ای یار!

حجاب عالم امکان، دریده‌ام ای یار!

شراب تلخ ملامت چشیده‌ام ای یار!

به آستان وصالت پریده‌ام ای یار!

به درک این سخن اکنون رسیده‌ام ای یار!

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 9 –

به سنگلاخ سلوکم چه باوفا بردی،

مرا ز عرصه‌ی صورت به محتوا بردی،

به ارض واسع مبسوط ماورا بردی،

به حسن باقی افعال کبریا بردی،

ز بحث علت و معلول تا کجا بردی،

شنیدم این سخن آن جا که از قضا بردی:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 10 –

به بذل عشق و صفا راه را به جان رفتیم،

به سوی درک معمای این جهان رفتیم،

میان وادی قهّار امتحان رفتیم،

به رازوارگی خوی خامشان رفتیم،

شبی به محضر «بهروز» مهربان رفتیم،

که گفت از سر عشقم چو آن زمان رفتیم:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 11 –

مخالفان تو از فرط کینه مصدومند،

اگرچه حاکم حکمند، لیک محکومند،

بدین سبب ز کدورت همیشه مغمومند،

که در تدارک اندیشه‌های مسمومند،

کجای قابل ادراک روح معصومند،

کز این حقیقت جاری، دریغ! محرومند،

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 12 –

به علم و درک و صداقت سخن‌سرا شده‌ای،

به کینه‌توزی اغیار، مبتلا شده‌ای،

تو خار چشم ستوران ژاژخا شده‌ای،

بلای خانه برانداز این بلا شده‌ای،

بدین خصایل نیکو عزیز ما شده‌ای،

امید و ملجأ یاران به این نوا شده‌ای:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 13 –

کنون که گاه وصال است و یاوران جمعند،

به بارگاه اخوت، برادران جمعند،

به راه درک و بصیرت دلاوران جمعند،

به گرد جلوه‌ی خورشید، اختران جمعند،

اگرچه محفل انس است و سروران جمعند،

سزد که باز بگویم چو دیگران جمعند،

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

- 14 –

غنیمت است پس از این وصال یار سنه،

بشد حقیقت این نعمت آشکار سنه،

که چیست منزلت وصلت نگار سنه،

به حقّ آن که ببخشید چشم اعتبار سنه،

کنون که فرض شد این شرح بی‌شمار سنه،

تو هدهدی و بود این سخن شعار سنه:

گولون وصالینی سن بیل غنیمت ای بولبول،

کجا کی قسمت اولا بیرده نوبهار سنه.

فغان کی «سید»ه وصلین میسر اولدو او دم،

کی جان زارینی وئرمیشدی انتظار سنه.
۹۲/۷/۱۷ ۱۷:۵۷
[quote name="آگاه"]آقای نایبی 3-4 نفر که اسمش نامداران میانه نیست. من خیال کردم 100 نفر را به همایشی دعوت کرده اید که این تیترو زدید.[/quote]
[list][*]در شمار دو چشم شما 3 یا 4 نفرند امـا در شمار خرد دیگران هزاران بیش اند. اگر استانداری موفق شد فقط یکی از اینها را دعوت کند آن وقت شما این 8 ـ 7 نفر را کم بدانید.[/list]
۹۲/۷/۱۷ ۱۷:۴۱
آقای نایبی 3-4 نفر که اسمش نامداران میانه نیست. من خیال کردم 100 نفر را به همایشی دعوت کرده اید که این تیترو زدید.
۹۲/۷/۱۷ ۱۶:۵۶
[quote name="محمدصادق نائبی"] اساتید موسیقی حاضر در سایت مانند استاد شاهد و جناب احسان می توانند این توضیح را کاملتر کنند.[/list][/quote]
توضیحات آقای سید احسان خیلی مفید بود. لطفا ایشان را معرفی کنید. آیا فامیلشان سید احسان است یا اسم کوچکشان؟
۹۲/۷/۱۷ ۱۶:۵۵
[quote name="سید احسان"]اما مثنوی ساقی نامه فقط به بحر متقارب محدود نمی‌شود.[/quote]

[quote name="محمدصادق نائبی"]در مورد ساقی نامه غیر از بحر متقارب ، بنده چنین اعتقادی ندارم. هر موضوعی مرتبط با ساقی نمی تواند ساقی نامه باشد وگرنه غزل نخستین حافظ "الا یا ایها الساقی ..." هم باید ساقی نامه باشد. اگر دلیل محکمی برای این ادعایتان دارید لطفاً ارائه دهید تا بهره ببریم.[/list][/quote]
تکلیف ما چی میشه؟ لطفاً یکی توضیح بده کدام نظر درست است یا آقای نائبی و آقای سیداحسان توضیح دهند که ساقی نامه محدود به این وزن است یا هر وزنی؟
۹۲/۷/۱۷ ۱۵:۰۹
[quote name="ناديه سلطاني"][quote name="قاسم نایبی"]... اما در بحث "[b]ساقی نامه[/b]" علاوه بر موراد مذکور، خواستم توضیحاتی بدهم شاید به کار آید:
این طرز حکایت و شکایت شاعر با ساقی قبل و بعد از حافظ یک سنت شایع و رایج غزل فارسی است و حتی می توان سابقه ی کاربرد آن را به عهد باستان در یونان رساند...[/quote]
... نگارش و اطلاعات زیاد و حرفهای دقیق شما شباهت عجیبی به مهندس نائبی دارد. نمی دانم چه نسبتی با مهندس دارید.[/quote]
[list][*]ایشان شبیه من نیست بلکه شاید من شبیه ایشان باشم. هر چه از ادبیات دارم از این فارغ التحصیل ممتاز ادبیات دانشگاه تبریز و دانشگاه علامه دارم.[/list]
۹۲/۷/۱۷ ۱۴:۱۰
[b]ساقی نامه حافظ[/b]
بیا ساقی آن می که حال آورد کرامت فزاید کمال آورد
به من ده که بس بی‌دل افتاده‌ام وز این هر دو بی‌حاصل افتاده‌ام
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام به کیخسرو و جم فرستد پیام
بده تا بگویم به آواز نی که جمشید کی بود و کاووس کی
بیا ساقی آن کیمیای فتوح که با گنج قارون دهد عمر نوح
بده تا به رویت گشایند باز در کامرانی و عمر دراز
بده ساقی آن می کز او جام جم زند لاف بینایی اندر عدم
به من ده که گردم به تایید جام چو جم آگه از سر عالم تمام
دم از سیر این دیر دیرینه زن صلایی به شاهان پیشینه زن
همان منزل است این جهان خراب که دیده‌ست ایوان افراسیاب
کجا رای پیران لشکرکشش کجا شیده آن ترک خنجرکشش
نه تنها شد ایوان و قصرش به باد که کس دخمه نیزش ندارد به یاد
همان مرحله‌ست این بیابان دور که گم شد در او لشکر سلم و تور
بده ساقی آن می که عکسش ز جام به کیخسرو و جم فرستد پیام
چه خوش گفت جمشید با تاج و گنج که یک جو نیرزد سرای سپنج
بیا ساقی آن آتش تابناک که زردشت می‌جویدش زیر خاک
به من ده که در کیش رندان مست چه آتش‌پرست و چه دنیاپرست
بیا ساقی آن بکر مستور مست که اندر خرابات دارد نشست
به من ده که بدنام خواهم شدن خراب می و جام خواهم شدن
بیا ساقی آن آب اندیشه‌سوز که گر شیر نوشد شود بیشه‌سوز
بده تا روم بر فلک شیر گیر به هم بر زنم دام این گرگ پیر
بیا ساقی آن می که حور بهشت عبیر ملایک در آن می سرشت
بده تا بخوری در آتش کنم مشام خرد تا ابد خوش کنم
بده ساقی آن می که شاهی دهد به پاکی او دل گواهی دهد
می‌ام ده مگر گردم از عیب پاک بر آرم به عشرت سری زین مغاک
چو شد باغ روحانیان مسکنم در اینجا چرا تخته‌بند تنم
شرابم ده و روی دولت ببین خرابم کن و گنج حکمت ببین
من آنم که چون جام گیرم به دست ببینم در آن آینه هر چه هست
به مستی دم پادشاهی زنم دم خسروی در گدایی زنم
به مستی توان در اسرار سفت که در بیخودی راز نتوان نهفت
که حافظ چو مستانه سازد سرود ز چرخش دهد زهره آواز رود
مغنی کجایی به گلبانگ رود به یاد آور آن خسروانی سرود
که تا وجد را کارسازی کنم به رقص آیم و خرقه‌بازی کنم
به اقبال دارای دیهیم و تخت بهین میوه‌ی خسروانی درخت
خدیو زمین پادشاه زمان مه برج دولت شه کامران
که تمکین اورنگ شاهی از اوست تن آسایش مرغ و ماهی از اوست
فروغ دل و دیده‌ی مقبلان ولی نعمت جان صاحبدلان
الا ای همای همایون نظر خجسته سروش مبارک خبر
فلک را گهر در صدف چون تو نیست فریدون و جم را خلف چون تو نیست
به جای سکندر بمان سالها به دانادلی کشف کن حالها
سر فتنه دارد دگر روزگار من و مستی و فتنه‌ی چشم یار
یکی تیغ داند زدن روز کار یکی را قلمزن کند روزگار
مغنی بزن آن نوآیین سرود بگو با حریفان به آواز رود
مرا با عدو عاقبت فرصت است که از آسمان مژده‌ی نصرت است
مغنی نوای طرب ساز کن به قول وغزل قصه آغاز کن
که بار غمم بر زمین دوخت پای به ضرب اصولم برآور ز جای
مغنی نوایی به گلبانگ رود بگوی و بزن خسروانی سرود
روان بزرگان ز خود شاد کن ز پرویز و از باربد یاد کن
مغنی از آن پرده نقشی بیار ببین تا چه گفت از درون پرده‌دار
چنان برکش آواز خنیاگری که ناهید چنگی به رقص آوری
۹۲/۷/۱۷ ۱۴:۰۹
[quote name="قاسم نایبی"][b]الایا ایهاالساقی! ادر کاساً وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
[/b]
دیدن این تصاویر و خواندن شروح ذیل آن، انسانِ غرق در مسائل و مشکلات زندگی روزمره و غافل از درک لذات معنوی و هنری را به وجد می آورد و این نکته را گوشزد می کند که: [i]هنوز نور امیدی ورای منفذ باریک اندیشه های نوخاسته قابل رویت است و شاید روشنایی مقتبس از آن مسیر هنری مان را در آینده روشن گرداند[/i].... .
بالاخره این تلاشها و هماهنگ کردنها و وقت گذاشتنها در برهه ای که متولیان رسمی این امور، مشغول سیاست بازی و کارهای غیرضروری و بی ارتباط تبلیغاتی هستند، همتی بلند می خواهد و حتما ماجور درگاه الهی خواهد بود. قیمت این کارها چند دهه بعد مشخص خواهد شد. بدیهی است: بهزادها و عارفها و سهراب ها و پروین ها و بنانها و شهریارها و درویش خانها و ... وقتی به تاریخ پیوستند تبدیل به اسطوره و منتهای آمال شدند در حالی که ظرف حیات شان مملو از کاستی های معیشتی بوده است.
بگذریم... اما در بحث "[b]ساقی نامه[/b]" علاوه بر موراد مذکور، خواستم توضیحاتی بدهم شاید به کار آید:
این طرز حکایت و شکایت شاعر با ساقی قبل و بعد از حافظ یک سنت شایع و رایج غزل فارسی است و حتی می توان سابقه ی کاربرد آن را به عهد باستان در یونان رساند. به هر حال غیر از حافظ شعرای دیگری چون: سلمان و خواجو که معاصر با او بودند و سعدی و عراقی که متقدم بر او هستند این لحن موجود بوده و گهگاه شعرا به خاطر نیل به رهایی از محنت ها و دغدغه ها، این درخواستها را از مخاطب(ساقی) داشته اند تا آنها را در وصول به مطلوب ارزنده که ورای حیات عادی و مادی هر روزینه ی اوست یاری رساند.
اما ساقی در زبان رمز به حکم آیه ی کریمه ی:((سقاهم ربهم شرابا طهورا))31/76
ذات حق را به اعتبار حب ظهور و اظهار تداعی می کند و رفع مشکلات عشق را در گرو تجلی نوری نشان می دهد که طالب عاشق را از ظلمات خودی و تیرگی های تعلقات جسمانی برهاند. ودر این گونه شعر "می ،مستی، خرابات، جام، ساغر، صاف، درد، غمزه، کرشمه، جمال، شاهد، معشوق، محبوب و..." به حضرت دوست و تجلیات رحمانی حق اشارت دارد.[/quote]
با سلام از مطالب شما خیلی استفاده کردم. هر چه اینترنت را گشتم که ببینم از کجا کپی شده نیافتم. نگارش و اطلاعات زیاد و حرفهای دقیق شما شباهت عجیبی به مهندس نائبی دارد. نمی دانم چه نسبتی با مهندس دارید. پس از کامنت شما دنبال ساقی نامه خواجوی کرمانی گشتم و شعر زیر را یافتم:
[b]ساقی نامه خواجوی کرمانی[/b]

بیا تا خرد را قلم در کشیم
ز مستی به عالم علم درکشیم
زجام دمادم دمی دم زنیم
به می، آب بر آتش غم زنیم
بده ساقی آن لعل یاقوت رنگ
که برد از رخ لعل و یاقوت رنگ
که آن ها که با ما نشستند شاد
برفتند و از ما نکردند یاد
کدام است جام جم و جم کجاست؟
سلیمان کجا رفت و خاتم کجاست؟
مهِ بهمن این جاست، بهمن کجاست؟
چهِ بیژن این جاست، بیژن کجاست؟
که می داند از فیلسوفانِ حَی؟
که جمشید کی بود و کاوس کَی؟
چو سوی عدم گام برداشتند
در این بقعه جز نام نگذاشتند
بده ساقی آن آب آتش خواص
کز آن آب یابم ز آتش خلاص
در این سقف شش پایه ی نه رواق
توان زد به یک جام می، چار طاق
بده ساقی آن جوهر روح را
دوای دل ریش مجروح را
که دوران چو جام از کف جم ربود
که داند که جمشید بُد یا نبود
بده ساقی آن آب افشرده را
به می زنده گردان دل مرده را
که دارا که دارای آفاق بود
به دارندگی در جهان طاق بود
چو زین دار ششدر برون برد رخت
ندارد بجز دار تابوت تخت
اگر هوشمندی برو مست شو
قدح گیر و در نیستی هست شو
که هردم که مطرب بر آرد خروش
ندا در دهد سوی جانم سروش
که این طغرل آبنوسی قفس
نیفتد بدین دانه در دامِ کس
ره خاک روبان میخانه روب
در می فروشان فرزانه روب
۹۲/۷/۱۷ ۱۰:۰۳
[b]الایا ایهاالساقی! ادر کاساً وناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
[/b]
دیدن این تصاویر و خواندن شروح ذیل آن، انسانِ غرق در مسائل و مشکلات زندگی روزمره و غافل از درک لذات معنوی و هنری را به وجد می آورد و این نکته را گوشزد می کند که: [i]هنوز نور امیدی ورای منفذ باریک اندیشه های نوخاسته قابل رویت است و شاید روشنایی مقتبس از آن مسیر هنری مان را در آینده روشن گرداند[/i].... .
بالاخره این تلاشها و هماهنگ کردنها و وقت گذاشتنها در برهه ای که متولیان رسمی این امور، مشغول سیاست بازی و کارهای غیرضروری و بی ارتباط تبلیغاتی هستند، همتی بلند می خواهد و حتما ماجور درگاه الهی خواهد بود. قیمت این کارها چند دهه بعد مشخص خواهد شد. بدیهی است: بهزادها و عارفها و سهراب ها و پروین ها و بنانها و شهریارها و درویش خانها و ... وقتی به تاریخ پیوستند تبدیل به اسطوره و منتهای آمال شدند در حالی که ظرف حیات شان مملو از کاستی های معیشتی بوده است.
بگذریم... اما در بحث "[b]ساقی نامه[/b]" علاوه بر موارد مذکور، خواستم توضیحاتی بدهم شاید به کار آید:
این طرز حکایت و شکایت شاعر با ساقی قبل و بعد از حافظ یک سنت شایع و رایج غزل فارسی است و حتی می توان سابقه ی کاربرد آن را به عهد باستان در یونان رساند. به هر حال غیر از حافظ شعرای دیگری چون: سلمان و خواجو که معاصر با او بودند و سعدی و عراقی که متقدم بر او هستند این لحن موجود بوده و گهگاه شعرا به خاطر نیل به رهایی از محنت ها و دغدغه ها، این درخواستها را از مخاطب(ساقی) داشته اند تا آنها را در وصول به مطلوب ارزنده که ورای حیات عادی و مادی هر روزینه ی اوست یاری رساند.
اما ساقی در زبان رمز به حکم آیه ی کریمه ی:((سقاهم ربهم شرابا طهورا))31/76
ذات حق را به اعتبار حب ظهور و اظهار تداعی می کند و رفع مشکلات عشق را در گرو تجلی نوری نشان می دهد که طالب عاشق را از ظلمات خودی و تیرگی های تعلقات جسمانی برهاند. ودر این گونه شعر "می ،مستی، خرابات، جام، ساغر، صاف، درد، غمزه، کرشمه، جمال، شاهد، معشوق، محبوب و..." به حضرت دوست و تجلیات رحمانی حق اشارت دارد.
۹۲/۷/۱۶ ۱۷:۱۷
[quote name="سید احسان"]سلام
ساقی نامه همان طور که برادر ارجمندم آقای نائبی توضیح دادند گونه‌ای مثنوی است که در آن اغلب «ساقی» را خطاب قرار می‌دهند. در ردیفهای موسیقایی میرزا عبدالله نیز صوفی‌نامه و ساقی‌نامه بخشهایی از دستگاه ماهور هستند. در اینجا لازم می دانم بخشی از «ساقی نامه» حکیم ملا محمد فضولی به تصحیح استاد بزرگوارمان دکتر حسین محمدزاده صدیق را در زیر بیاورم:
1 سر از خواب غفلت چو برداشتم،
لوای فراست بر افراشتم.
فكندم به آثار حكمت نظر،
به معموره‌ی صُنع كردم گذر.
ندیدم به از میكده منزلی،
چو پیر مغان، مرشد كاملی.
به او دوش نالیدم از جور دور،
كه: «بر من چرا می‌كند دور جور؟»
5 خردمند پیر پسندیده رأی،
ز كارم چنین گشت مشكل‌گشای:
كه:«در رشته‌ی روزگارت گره،
ز عقل ‌است بر دور تهمت منه!
خرد را خیالات بیهوده هست،
خلاف قضا هر خیالی كه بست.

این ساقی نامه «هفت جام» نام دارد. که دارای هفت نشئه است و در آن آلات مختلف موسیقی را خطاب قرار می دهد. اما مثنوی ساقی نامه فقط به بحر متقارب محدود نمی‌شود. مثلا در دیوان اشعار فارسی حکیم فضولی (تصحیح دکتر صدیق)، دومین ساقی‌نامه به ترتیب زیر است:
خیز ساقی بساط می برچین!
می به مستان مده زیاده از این.
گرچه مِی دلگشا و روح‌فزاست،
گذرانیدنش ز حد نه رواست.
كار بی‌ذوق و بی‌ملال خوش است،
هرچه باشد به اعتدال خوش است.

در انتها به جاست از جناب مهندس نائبی به خاطر دغدغه‌ای که در راه فرهنگ و ادب این مرز و بوم به کار می‌گیرند قدردانی کنم. اینجانب به عنوان کسی که ایشان را از نزدیک می‌شناسم به این نتیجه رسیده‌ام که ایشان از پیچیدگی‌ها،‌ اغراض و آلایش‌های فکری و نفسانی که عده‌ای از شهرت‌طلبان قلم به دست را اسیر و آلوده کرده است، به دور مانده‌اند. برای این دوست مهربان و همه‌ی سرمایه‌های معنوی کشورمان آرزوی صحت و سلامت دارم.[/quote][list][*]
دوست عزیزم آقا سید احسان عزیز!
با تشکر از توضیحات خوبتان ، دوست داشتم ساقی نامه را در ماهور نیز توضیح دهید چراکه ردیف های آوازی را خوب و صحیح اجرا می کنید.
در مورد ساقی نامه غیر از بحر متقارب ، بنده چنین اعتقادی ندارم. هر موضوعی مرتبط با ساقی نمی تواند ساقی نامه باشد وگرنه غزل نخستین حافظ "الا یا ایها الساقی ..." هم باید ساقی نامه باشد. اگر دلیل محکمی برای این ادعایتان دارید لطفاً ارائه دهید تا بهره ببریم.[/list]
۹۲/۷/۱۶ ۱۴:۳۸
سلام
ساقی نامه همان طور که برادر ارجمندم آقای نائبی توضیح دادند گونه‌ای مثنوی است که در آن اغلب «ساقی» را خطاب قرار می‌دهند. در ردیفهای موسیقایی میرزا عبدالله نیز صوفی‌نامه و ساقی‌نامه بخشهایی از دستگاه ماهور هستند. در اینجا لازم می دانم بخشی از «ساقی نامه» حکیم ملا محمد فضولی به تصحیح استاد بزرگوارمان دکتر حسین محمدزاده صدیق را در زیر بیاورم:
1 سر از خواب غفلت چو برداشتم،
لوای فراست بر افراشتم.
فكندم به آثار حكمت نظر،
به معموره‌ی صُنع كردم گذر.
ندیدم به از میكده منزلی،
چو پیر مغان، مرشد كاملی.
به او دوش نالیدم از جور دور،
كه: «بر من چرا می‌كند دور جور؟»
5 خردمند پیر پسندیده رأی،
ز كارم چنین گشت مشكل‌گشای:
كه:«در رشته‌ی روزگارت گره،
ز عقل ‌است بر دور تهمت منه!
خرد را خیالات بیهوده هست،
خلاف قضا هر خیالی كه بست.

این ساقی نامه «هفت جام» نام دارد. که دارای هفت نشئه است و در آن آلات مختلف موسیقی را خطاب قرار می دهد. اما مثنوی ساقی نامه فقط به بحر متقارب محدود نمی‌شود. مثلا در دیوان اشعار فارسی حکیم فضولی (تصحیح دکتر صدیق)، دومین ساقی‌نامه به ترتیب زیر است:
خیز ساقی بساط می برچین!
می به مستان مده زیاده از این.
گرچه مِی دلگشا و روح‌فزاست،
گذرانیدنش ز حد نه رواست.
كار بی‌ذوق و بی‌ملال خوش است،
هرچه باشد به اعتدال خوش است.

در انتها به جاست از جناب مهندس نائبی به خاطر دغدغه‌ای که در راه فرهنگ و ادب این مرز و بوم به کار می‌گیرند قدردانی کنم. اینجانب به عنوان کسی که ایشان را از نزدیک می‌شناسم به این نتیجه رسیده‌ام که ایشان از پیچیدگی‌ها،‌ اغراض و آلایش‌های فکری و نفسانی که عده‌ای از شهرت‌طلبان قلم به دست را اسیر و آلوده کرده است، به دور مانده‌اند. برای این دوست مهربان و همه‌ی سرمایه‌های معنوی کشورمان آرزوی صحت و سلامت دارم.
۹۲/۷/۱۶ ۰۷:۴۷
نمایندگان محترم میانه لطفا به وضعیت اسفبار مجتمع ها و سالنهای فرهنگی و هنری شهر میانه بخصوص خود اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی میانه رسیدگی فرمایید .
برخی آقایان در حال بازنشستگی بعنوان مسئول در این اداره که باید مرکز پویایی و تحرک آفرینی هنری و فرهنگی در شهر باشد درب همه سالنها و امکانات و ساختمانهای با چند صد میلیاردی هزینه شده را بسته اند و کلید دار !!!! این اداره و مجتمعهای فرهنگی و هنری هستند .
آیا بهتر نیست نمایندگان میانه از این موضوع بی تفاوت نگذرند؟!
آقای اسماعیل مختاری نیز مطلب خوبی چند هفته قبل در سایتها در مورد تخلفات گسترده در اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی میانه درج کرده بود ولی متاسفانه بدلیل برخی ملاحظه کاریهای یکی از نمایندگان میانه فعلا بدون اقدام مانده است ؟؟؟؟!!!!!
۹۲/۷/۱۵ ۱۸:۱۶
[quote name="امير احسان زاده"][quote name="محمدصادق نائبی"]
[list][*]مثنوی شاهکار استاد فرید با صدای آهنگران و موسیقی زمینه اش معروف شد. استاد فرید علاقه وافری به موسیقی دارند و یک بار در منزلشان به زیبایی و کاملاً صحیح و درست ، ساقی نامه را اجرا کردند.
[/list][/quote][list][*]
مهندس نائبی لطفاً در مورد ساقی نامه توضیح دهید بدانم. نوعی شعر است یا موسیقی؟ چون استاد شهرام ناظری در آلبومی این را خواندند ولی متن شعرش در مورد ساقی و می بود تصور کردم بخاطر شعرش می گویند ساقی نامه ولی شما الان اجرا را می گویید. یعنی ساقی نامه نوعی موسیقی است. ممنون می شوم توضیح کافی بدهید.[/quote]
باسلام. در اصل همان برداشت جنابعالی درست است و ساقی نامه شعری در قالب مثنوی و در بحر متقارب ناقص (فعولن فعولن فعولن فعول) است که شاعر از ساقی می می طلبد تا از مادیات رها شده و به عالم روحانی برسد. بسیاری از شاعران بزرگ "ساقی نامه" سروده اند لیکن ساقی نامه حافظ معروفتر است:
بیا ساقی آن می که حال آورد + کرامت فزاید کمال آورد
بیا ساقی آن می که عکسش ز جام + به کی‌خسرو و جم فرستد پیام
به من ده که بدنام خواهم شدن + خراب می و جام خواهم شدم

و اما در آواز اصیل ایرانی این مثنوی را در ماهور می خوانند و آنرا ساقی نامه می گویند ولی خود ساقی نامه گوشه های ریزی مانند ساقی نامه ، کشته و مرده ، صوفی نامه و ... دارد که زیبایی بسیاری دارد.
مترادف با شاعران بزرگ ، اساتید آواز چندی نیز ساقی نامه را اجرا کرده اند اما چون اجرای سختی دارد هر کسی وارد این گود نشده است. شاید بهترین ساقی نامه را استاد شجریان اجرا کرده است. اساتید موسیقی حاضر در سایت مانند استاد شاهد و جناب احسان می توانند این توضیح را کاملتر کنند.[/list]
۹۲/۷/۱۵ ۱۷:۳۵
[quote name="محمدصادق نائبی"]
[list][*]مثنوی شاهکار استاد فرید با صدای آهنگران و موسیقی زمینه اش معروف شد. استاد فرید علاقه وافری به موسیقی دارند و یک بار در منزلشان به زیبایی و کاملاً صحیح و درست ، ساقی نامه را اجرا کردند.
[/list][/quote]
مهندس نائبی لطفاً در مورد ساقی نامه توضیح دهید بدانم. نوعی شعر است یا موسیقی؟ چون استاد شهرام ناظری در آلبومی این را خواندند ولی متن شعرش در مورد ساقی و می بود تصور کردم بخاطر شعرش می گویند ساقی نامه ولی شما الان اجرا را می گویید. یعنی ساقی نامه نوعی موسیقی است. ممنون می شوم توضیح کافی بدهید.
۹۲/۷/۱۵ ۱۷:۳۱
[quote name="مهندس نائبی"]
بهانه ای می شود تا پس از غم گران از دست دادن دوست عزیزمان بهرام سارنگ ، مفاخر میانه را به منزل دعوت کنم. وقتی با اینهایی ، تو گویی در جهان مادی نیستی. دیگر از آن دغل بازی و دو رنگی و غرور و تکبر خبری نیست. استاد جواهری این یادگار استاد بنان و استاد دوامی با تمام بزرگی و نام و شهرت با دیدن آشیق بولود کاملاً دو خم شده و دستان آشیق را می بوسد. آشیق مانع می شود ولی استاد می گوید: این احترام به یک تاریخ کهن و مردم تاریخ ساز است.
[/quote]
آقای نائبی اگر روزی بدترین دشمنت هم رودررو شد و بوسیدت تعجب نکن چرا که دوراندیشی ات را همه دوست دارند. غیرت و همتت را همه دوست دارند. نبوغ و تیزهوشی ات را همه دوست دارند. همیشه می گویم: کاش مهندس نائبی به مسائل سیاسی وارد نشوند تا بی احترامی نبیند. آقای نائبی از ته دلم میگم: بخدا یکی از کارهاتون کافیه که یک نفر رو برای همیشه محبوب شهرش کنه. کاش مسائل سیاسی را رها کنید و اینقدر با رئیس و نماینده و مدیر درگیر نشوید. ما به کارهای تاریخ ساز شما نیاز داریم. اینکه کی دیجیتال اورد فردا از تاریخ حذف خواهد شد ولی همین کارهای شما خواهد ماند. در عمرمون هم اسم اساتید مطرح شده را نشنیده بودیم ولی شما هویت ما را احیا کردید. تو را خدا همان کارها را ادامه دهید.
۹۲/۷/۱۵ ۱۷:۲۵
[quote name="پدرام نائبی"]
یک یک این چهره ها ، هنر ،علم و ادب را با خمیر مایه ی فروتنی در وجود مبارکشان گنجانده اند تو گویی درخت مثمری که از ازدیاد میوه ی گرانسنگ خود سر به زیر کرده است . آنوقت بی هنری مثل من که از سر جوانی و ناپختگی با غرورش فلک را سیر می کند .
[/quote]
دیدن چهره این بزرگان هم آدم را به خضوع و شکستگی وا می دارد. با دیدن این عکسها دوباره کتاب مهندس نائبی را مرور کردم. باورم نمیشه انسانی اینقدر بزرگ باشد. برای رسیدن به این مقام چندین استاد دیده اند. ولی من چی؟ در همه چی نظر میدم. خودم رو بالاتر از همکارانم میدونم. گوش فلک از ادعاهایم کر شده. با این همه غرور بهتر که همینجا بمونم و هیچ رشدی نکنم.
۹۲/۷/۱۵ ۱۶:۳۹
با دیدن هر کدام از این عکس ها با آهی سوزناک می گویم: کاش منده اوردا اولاردیم
یک یک این چهره ها ، هنر ،علم و ادب را با خمیر مایه ی فروتنی در وجود مبارکشان گنجانده اند تو گویی درخت مثمری که از ازدیاد میوه ی گرانسنگ خود سر به زیر کرده است .
آنوقت بی هنری مثل من که از سر جوانی و ناپختگی با غرورش فلک را سیر می کند .
خدمت بزرگوارانی که در این جمع قرار دارند که از چهره های فرهنگی و هنری شهرمان محسوب می شوند خاضعانه پیشنهاد می شود از سر خدمت به موطن خویش در جهت تاسیس " فرهنگستان میانه ای ها " اقدام نمایند تا با تلاش خود در این فرهنگستان موجبات رشد و اعتلای فرهنگی و هنری شهرستان را فراهم آورند . تا نوجوان میانه ای که ذوق هنری در طبع وی همچون چشمه ای جوشان سر می گیرد بتواند شاهد و اجلی وشمس آینده را بسازد.
۹۲/۷/۱۵ ۰۳:۴۴
[quote name="علی پزشکی"]مهندس نایبی به زیبایی مفاخر حاضر در مهمانی اشان را توصیف نمودند. حیفم آمد که یکی از حاضرین در این جمع ولو بطور مختصر توصیف و معرفی نشوند. شخصیت این فرد میتواند از جنبه های مختلف ستودنی و در خور تحسین باشد. اینکه کسی بتواند پله های ترقی و پیشرفت را در یکی از بهترین رشته های علوم فنی بپیماید و در عین حال اسیر قواعد خشک, جزمی و بی روح آن نشود میتواند شایسته احترام و تکریم دیگران باشد. من درباره کسی صحبت میکنم که قلم شیوایی دارد,به زیبایی شعر می گوید, شعر و ردیفهای موسیقی را می شناسد, به زبان و ادبیات فارسی تسلط داشته و تالیفات و مقالاتش در خصوص زبان و ادبیات ترکی طوفان بپا کرده است. هر یک از این اوصاف به تنهایی کافیست تا ما بوجود همشهری عزیزمان مهندس نایبی افتخار کنیم. ولی در کنار همه این ویزگیها آنچه که جایگاه ایشان را نزد من برجسته و شایسته احترام فزونتری مینماید عرق و تعصب ستودنی ایشان به موطنشان میانه است.[/quote]
[list][*]جناب دکتر پزشکی! شرمنده ام نکنید. بزرگترین افتخار من خادمی میانه و مفاخر میانه است.[/list]
۹۲/۷/۱۵ ۰۳:۲۹
[quote name="دکتر قره باغی"]... فقط تا جایی که یادم هست در کتاب مشاهیر و مفاخر میانه همه این بزرگان بودند غیر از استاد جواهری. ایشان در کتاب نیامده. ایا کشف جدید شماست آقای نائبی؟[/quote]
[list][*]در چاپ جدید کتاب مشاهیر و مفاخر میانه در حدود 20 شخصیت ممتاز ملی اضافه شده اند که از آن جمله استاد جواهری است. این دانشجوی انصراف داده ی پزشکی و دبیر بازنشسته ریاضی با کسب عناوین ملی و بین المللی بوکس ، در تار و سه تار و آواز از محضر اساتید بنام تلمّذ می کند و در مدت نیم قرن هزاران شاگرد تربیت می کند.[/list]
۹۲/۷/۱۴ ۲۳:۵۹
مهندس نایبی به زیبایی مفاخر حاضر در مهمانی اشان را توصیف نمودند. حیفم آمد که یکی از حاضرین در این جمع ولو بطور مختصر توصیف و معرفی نشوند. شخصیت این فرد میتواند از جنبه های مختلف ستودنی و در خور تحسین باشد. اینکه کسی بتواند پله های ترقی و پیشرفت را در یکی از بهترین رشته های علوم فنی بپیماید و در عین حال اسیر قواعد خشک, جزمی و بی روح آن نشود میتواند شایسته احترام و تکریم دیگران باشد. من درباره کسی صحبت میکنم که قلم شیوایی دارد,به زیبایی شعر می گوید, شعر و ردیفهای موسیقی را می شناسد, به زبان و ادبیات فارسی تسلط داشته و تالیفات و مقالاتش در خصوص زبان و ادبیات ترکی طوفان بپا کرده است. هر یک از این اوصاف به تنهایی کافیست تا ما بوجود همشهری عزیزمان مهندس نایبی افتخار کنیم. ولی در کنار همه این ویزگیها آنچه که جایگاه ایشان را نزد من برجسته و شایسته احترام فزونتری مینماید عرق و تعصب ستودنی ایشان به موطنشان میانه است.
۹۲/۷/۱۴ ۱۷:۳۴
فقط شخصیت مقبول و محبوبی مثل مهندس نائبی می تواند چنین افرادی را جمع کند. همین عاشق بولود قبل از عید مراسم باشکوهی در یکی از فرهنگسراهای تهران دعوت شده بود که تریبون اعلام کرد عاشق بولود اعلام کرده من در هیچ مراسمی حضور نخواهم داشت. حال که این عاشق را در منزل مهندس نائبی می بینم متوجه می شوم که چقدر مهندس نائبی بین افراد مقبولیت دارد. ای کاش مسئولین از این موقعیت و محبوبیت مهندس نائبی استفاده کنند و مراسم باشکوهی در میانه برای این بزرگان برپا کنند تا به این طریق خودمان را و میانه را معرفی کنیم.
آقای نائبی نهایت تقدیر خود را از جنابعالی بخاطر این اقدامات بزرگ و حرکتهای فرهنگی اجتماعی اعلام می کنم.
۹۲/۷/۱۴ ۱۲:۴۸
واقعاً آدم احساس غرور می کند چنین شخصیتهایی را می بیند که از میانه بزرگ شده اند. فقط تا جایی که یادم هست در کتاب مشاهیر و مفاخر میانه همه این بزرگان بودند غیر از استاد جواهری. ایشان در کتاب نیامده. ایا کشف جدید شماست آقای نائبی؟
۹۲/۷/۱۴ ۱۰:۳۳
[quote name="فدایی"]استاد گرانقدر جناب آقای قادر طهماسبی(فرید) شاعر و هنرمندی انقلابی و ارزشی است و شرکت در چنین جلسات ساز و آواز در شان این شاعر بزرگ انقلاب نیست.
مسئولین هر چه سریعتر بایستی به مشکلات استاد گرانمایه فرید رسیدگی کنند ما هم حتما پیگیری خواهیم کرد.[/quote]
[list][*]مثنوی شاهکار استاد فرید با صدای آهنگران و موسیقی زمینه اش معروف شد. استاد فرید علاقه وافری به موسیقی دارند و یک بار در منزلشان به زیبایی و کاملاً صحیح و درست ، ساقی نامه را اجرا کردند.
فدایی عزیز! هنرها در آن بالا به هم می رسند و قدرت الهی را نشان می دهند. نقاش ، خطاط ، استاد ساز یا آواز در یک نقطه به نام خدا به هم می رسند. لذا مانند اعضای یک خانواده همدیگر را دوست دارند. باور نکنید که یک شاعر عاشق مانند فرید از موسیقی بیزار باشد. باور نکنید خطاطی مانند اجلی از آواز متنفر باشد.
[/list]
۹۲/۷/۱۴ ۱۰:۰۰
استاد گرانقدر جناب آقای قادر طهماسبی(فرید) شاعر و هنرمندی انقلابی و ارزشی است و شرکت در چنین جلسات ساز و آواز در شان این شاعر بزرگ انقلاب نیست.

مسئولین هر چه سریعتر بایستی به مشکلات استاد گرانمایه فرید رسیدگی کنند ما هم حتما پیگیری خواهیم کرد.
۹۲/۷/۱۴ ۰۸:۴۴
به امید اینکه این دور هم بودن به سایر همشهریان محترم نیز تسری یابد
۹۲/۷/۱۴ ۰۷:۳۶
[quote name="محمدصادق نائبی"][quote name="رضا آقایاری"]استاد گرانقدر
همتی والا و پسندیده ای باعث چنین گردهمایی می شود کمال تشکر را از شما دارم

اما...

جای استاد فرید در این جمع و حتی در این نوشتار خالی است![/quote]
[list][*]باسلام. در همین یک هفته یک بار استاد قادر طهماسبی (فرید) با بنده تماس گرفته و دو بار من زنگ زده و به مدت طولانی صحبت کرده و درد دلهای ایشان را گوش کرده ام. برای این مهمانی نیز دعوت کردم ولی نپذیرفتند. حال ناخوشی دارند. بی مهری مسئولین امر به ایشان بسیار زیاد است. زمان عمل جراحی چشم ایشان گذشته است و رنج زیادی می کشند. بگذارید این درد دلها باز نشود و همچنان در دل بماند. فرید دوران سختی می گذراند. برایش دعا کنیم.
به فکرم شاعری دیگر رسیده است
فرید آن کس که این شعر آفریده است:
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
....[/list][/quote]

پهلو شکسته ای و علی با فرشتگان
با گریه می برند به دارالشفا ترا

دارالشفای درد جهان خانه علی است
زین خانه می برند ندانم کجا ترا...

این چند بیت از استاد فرید شاید زیباترین توصیف آیینی هست که من تا به حال خوانده ام
آرزوی شفای عاجل برای این استاد شعر معاصر دارم
۹۲/۷/۱۴ ۰۷:۲۲
[quote name="رضا آقایاری"]استاد گرانقدر
همتی والا و پسندیده ای باعث چنین گردهمایی می شود کمال تشکر را از شما دارم

اما...

جای استاد فرید در این جمع و حتی در این نوشتار خالی است![/quote]
[list][*]باسلام. در همین یک هفته یک بار استاد قادر طهماسبی (فرید) با بنده تماس گرفته و دو بار من زنگ زده و به مدت طولانی صحبت کرده و درد دلهای ایشان را گوش کرده ام. برای این مهمانی نیز دعوت کردم ولی نپذیرفتند. حال ناخوشی دارند. بی مهری مسئولین امر به ایشان بسیار زیاد است. زمان عمل جراحی چشم ایشان گذشته است و رنج زیادی می کشند. بگذارید این درد دلها باز نشود و همچنان در دل بماند. فرید دوران سختی می گذراند. برایش دعا کنیم.
به فکرم شاعری دیگر رسیده است
فرید آن کس که این شعر آفریده است:
سبکبالان خرامیدند و رفتند
مرا بیچاره نامیدند و رفتند
....[/list]
۹۲/۷/۱۴ ۰۶:۲۷
استاد گرانقدر
همتی والا و پسندیده ای باعث چنین گردهمایی می شود کمال تشکر را از شما دارم

اما...

جای استاد فرید در این جمع و حتی در این نوشتار خالی است!
۹۲/۷/۱۴ ۰۵:۰۶
جناب اقای نایبی کاری بس ارزشمند و سترگ انجام داده اید . احسنت
۹۲/۷/۱۴ ۰۴:۰۷
امیدوارم از نسل جوان کتابی تهیه کنند بصورت on line بوده باشد وتمامی بزرگان شهرمان بعنوان چهره های ماندگار در آن کتاب آورده شود و این کتاب در فرمانداری شهرمان نگهداشته شود و ادامه تکمیل کردن آن را به نسل های بعدی بسپاریم این کتاب تکمیل نخواهد شد چرا که نسلهای بعدی باید روی آن کار کنند ولی ماندگار خواهد شد
۹۲/۷/۱۳ ۱۸:۳۵
می دانم چقدر سخت است چنین افراد بزرگی را جمع بکنید. بارها شده که یک نفر در این حد را برای مراسمات دعوت می کنند و برنامه بهم می خورد. ولی اینجا چندین شخصیت بزرگ در یک محفل دوستانه گرد هم آمده اند. آفرین بر این همت و این مقبولیت.
۹۲/۷/۱۳ ۱۸:۲۰
زمان می گذرد
سهل یا سخت
آنچه که می ماند آثار ماست،
افتخار یا ذلت ماست.
بیایید به پاس داشته هایمان
از نیکان نیاکانمان
با پشتکار و درایتمان
نیک باشد آثارمان
تا نیک گویند و نیک کنند فرزندانمان (حبیب اله آزادی)

زندگی صحنه یکتایی هنرمندی ماست هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود صحنه پیوسته بجاست خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد...
۹۲/۷/۱۳ ۱۸:۱۹
از خداوند متعال برای این نوادر میانه و ایران سلامتی و تندرستی و برای جناب آقای نایبی که خود از مفاخر این شهر هنر پرور می باشند توفیق روز افزون آرزومندیم.

اخبار روز